علمی
2 دقیقه پیش | رزرو بلیط هواپیما مشهدسفر به مشهد از آن دست سفرهاییست که قرنها از عمر محبوبیتاش میگذرد و زائران امام هشتم شیعیان، خود را به وسیلههای مختلف به این شهر میرساندند. خوشبختانه ... |
2 دقیقه پیش | دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSPپروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ... |
همسفر با ضریح امام حسین(ع)/ شرط آیتالله جوادی آملی برای یک نذر
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: مهدی قزلی چند سال قبل از اینکه سمتهای مدیریتی را تجربه کند و بخواهد دستی در اجرای برنامههای مصوب برای شعر و ادبیات از سوی وزارت ارشاد داشته باشد و بنیادی به این نام را مدیریت کند، بیش از هر چیز مینوشته و در میان انواع نوشتن به تک نگاری و نوشتن از سفرهایش علاقه بسیار نشان داده است. از رهگذر سفر و نوشتن درباره سفر بود که قزلی دو کتاب قابل تامل با عنوان «جای پای جلال» و «پنجرههای تشنه» را طی سالهای گذشته تالیف و منتشر کرد.
قزلی در سال ۱۳۹۲ در سفری قدم به تمامی سرزمینهایی میگذارد که جلال آل احمد در قالب سفرهایش به آنجا رفته و سعی کرد روایت و تک نگاری خود از این شهرها را پس از شش دهه از دیدار آلاحمد از آنها باز نویسی کرد.
تلاش او برای خلق نوشتاری شبیه به تکنگاریهای جلال و البته استناد به مصاحبهها و گپ و گفتهایش با اهالی منطقه برای ثبت خاطرات آنها از آل احمد در کنار ترسیم جغرافیایی منطقه سفر و شرحش از آنچه جلال دیده و هنوز باقی مانده و یا نمانده است از مهمترین نکاتی است که در این اثر میشود سراغ گرفت.
بخشی از این سفرنامه که شرح سفر قزلی به یزد است را در ادامه میخوانید:
شهر پر است از شیرینیفروشیهای حاج خلیفه و شرکا. مثل قم و حاج حسین سوهانی و پسرانش. هر کسی یک کلمه کم و زیاد کرده به اسم اصلی و شناخته شده و خودش را جای اصل جا زده. جالبتر اینکه یکی از همین غیر اصلها چند دهنه بیشتر با فروشگاه مرکزی فاصله نداشت.
این موضوع البته برایمان کمتر اهمیت داشت. با اهمیتتر این است که این شیرینیفروشی حاصل شراکت سه نفر است؛ حاج خلیفه علی رهبر، حاج مرتضی شیرینیساز و حاج حسن فردوسیان. جالب اینکه بچههای آنها هنوز هم این شراکت را حفظ کردهاند و ادامه کار پدران را میدهند. جلال از این شیرینیفروشی قدیمی هم چیزی ننوشته ولی شراکت طولانیمدت و پایدار آنها شبیه شراکت اهل یک یا چند آبادی در منافع قنات است که جلال به این یکی اشارهای داشته است. شراکتی با این طول مدت فقط در یزد امکان پذیر است با مردمی که طمع در کارشان نیست. خیلی تلاش کردم با یکی از پسران شرکای اولیه صحبتی بکنم که نشد. سرشان حسابی برای ایام عید شلوغ بود. مردم صف طولانی کشیده بودند تا شیرینی یزدی بخرند و البته حجم بیشتری هم آماده میشد تا برود به شهرهای دیگر. هیچ کدام حاضر نشدند وقت بگذارند برای مصاحبه و گپ و گفت. با مزه این است که ساعت ۶ بعد از ظهر هم تعطیل میکردند در حالی که اگر شبانهروز هم باز میبودند، مشتری داشتند.
هرچه قدر یکی دو هفته مانده به نوروز، یزد شهر خوبی است برای مسافرت، ولی برای خریدن شیرینی از فروشگاههای اصلی حاج خلیفه علی رهبر و شرکا وقت نامناسبی است، یک ساعت در صف ایستادیم برای یکی دو تا بسته قطاب و پشمک آن هم در فروشگاه شماره ۲ نه فروشگاه مرکزی.
سفرنامه «پنجرههای تشنه» اما روایتی است از همسفری مهدی قزلی با کاروان ضریح ساخته شده برای حرم امام حسین(ع) از شهر قم تا کربلا. قزلی در این سفر که به سفارش هیئت امنای ساخت این ضریح انجام شده بود گزارشی از برخورد مردمی با این ضریح را ارائه میدهد که در نوع خود بدیع و تا پیش از این تجربه ناشنده بوده است.
نثر تک ضرب و در عین حال خودمانی قزلی در کنار صمیمت متن که میتوان در آن به روشنی تحت تاثیر قرار گرفتن نویسنده از برخی رویدادها را دید نقطه قوت این متن است و به همین دلیل نیز رهبر انقلاب با مطالعه این کتاب طی تقریظی بر آن به ستایش این متن پرداختند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
(بعد از اینکه کاروان حامل ضریح وارد شهر آبادان میشود، برای زیارت مردم مدتی را توقف میکند و در همین زمان مکالمه زیر بین راوی کتاب و محمود پارچهباف مسئول اصلی کاروان برقرار میشود.)
پرسیدم: «حاج آقا در طول ساخت ضریح از کسی توصیه و شرط و شروط قبول کردی؟» قیافهای جدی گرفت و گفت: «ابداً، حتی از مراجع هم شرط و شروط قبول نکردیم. من ماجرای آن صد میلیون را برایت تعریف کردم؟»
گفتم: «نه.» گفت: «یک روز آقای نظری منفرد از طرف آیت الله وحید [خراسانی] پیغام آورد که کسی صد میلیون تومان به ایشان داده که برای ساخت ضریح استفاده شود. ولی خواسته بود یک بخش خاصی از ضریح با این پول ساخته شود، دری، پنجرهای، تابلویی، ستونی، چیزی. من گفتم حاج آقا شما که بهتر میدانید خود مراجع به ما توصیه کردند که از پول مردم ضریح را بسازیم که دعای خیرشان پشت سر ضریح باشد. گفتند از پولدارها نگیریم که زیر دِین و شرطشان نرویم. دوباره چندماه بعد آقای نظری منفرد همان پیغام را آورد. این پیغام تا یک سال و نیم هرچند وقت یک بار میرسید. آخرش آقای نظری از آقای وحید خجالت کشید و گفت بیا خودت برو به آقای وحید جواب بده. برای همین یک جلسه من و آقای تکیهای و خود آقای نظری به محضر آیت الله وحید رفتیم. آقای نظری من را معرفی کرد. من هم گزارش دادم و از پول دادنهای مردم گفتم. از پیرزنی که گونی میدوخت و ۴۶ هزار و ۴۰۰ تومان پول یک سال کارش را آورده بود و با گریه پرسیده بود که این اصلا به درد میخورد یا نه؟ گفتم او همه زندگیش را آورده و شرطی نداشته، ولی کسانی که پول زیادی میآورند که شاید حتی یک دهم اموالشان هم نباشد، شرط هم میگذارند. من به گزارش دادن ادامه دادم و ماجراهای مردم را تعریف کردم و کم کم گزارشم مثل روضه شد. آیت الله وحید به شدت به گریه افتاد؛ جوری که محسن، پسرش، فکر کرد برای ایشان مشکلی پیش آمده. همه گریه کردند. خود ما هم. بعدش هم خود آقای وحید در مورد جایگاه امام حسین صحبت کرد و گفت: «عقل متحیر است که امام حسین(ع) با خدا چه کرده و خدا میخواهد با امام حسین(ع) چه کند.»
بعد هم به محسن پسرش گفت: «آن پول را بده به آقا هرطور صلاح میداند خرج کند.» ما شرط و شروط هیچکس را نپذیرفتیم، مگر اینکه شرط خیر باشد. مثلا آقای جوادی آملی طلاهای اهل منزلش را داد و خواهش کرد آنها را نفروشیم و از خود طلاها در ضریح استفاده کنیم. این جور توصیهها را پذیرفتیم.
ویدیو مرتبط :
کلیپ فرمایشات آیت الله جوادی آملی در مورد گریه بر امام حسین