سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



گفت‌وگویی متفاوت با حامد بهداد


حامد بهداد در میانه گفت‌وگویی سینمایی گریزی هم به سیاست زد.

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق به بهانه نمایش «نیمه‌ شب اتفاق افتاد» ساخته تینا پاکروان در جشنواره فجر به گفت‌وگو با این هنرپیشه پرداخت. مصاحبه‌ای که علاوه بر بازیگری و سینما به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید:

* در جریان زندگی، نقاب و ماسک‌های مختلفی را به صورت خودمان می‌زنیم. ذهن ما ایگو و سوپرایگوی ما اشکال مختلفی به خودشان می‌گیرند. در بخش هشیار ذهن‌مان و همین‌طور در بخش ناهشیار وسیع ذهن‌مان تکانه‌هایی را احساس می‌کنیم که گاهی اوقات تبدیل به خود همان تکانه‌ها می‌شویم و در برابرشان واکنش نشان می‌دهیم.

* یک بازیگر اگر فهمی درست از اوضاع و موقعیت‌های دراماتیک دارد، باید حتی در پروژه سینمایی‌ای که متفاوت از نقش‌های همیشگی‌اش است شرکت کند تا کارنامه‌اش پر باشد از رنگ‌آمیزی‌های مختلف با نقش‌های گوناگون.

* بودجه‌ای برای فیلم‌های مستقل و جریان‌های خصوصی سینما اختصاص داده نشده ولی مسئولان هم اغلب از افرادی تشکیل شده‌اند که چیزی درباره هنر نمی‌دانند. آنها سیاست را بلدند و می‌شناسند، آنها سیاست‌مدار هستند، ولی هنرمند نیستند! کارشناسان و دولتمردانی که در وزارت ارشاد هستند، کمتر درباره هنر می‌دانند. در کارنامه‌شان اندکی تئاتر، موسیقی یا یکی، دو تا فیلم بد وجود دارد اما آنها واقعا هنرمند نیستند.

* آنها دقیق و عمیق هنر و هنرمندان سرزمین خودشان را نشناخته‌اند و بی‌جهت از سوی آنها دچار ترس هستند و سانسورشان می‌کنند. آنها کسانی هستند که ذهن خودشان درباره هنر محدود است و نمی‌توانند با وسعت ذهن آرتیست‌های دیگر روبه‌رو شوند و این وسعت را درک کنند و به همین دلیل چون با جهانی ناشناخته مواجه می‌شوند، دچار انقباض شده و با حس بی‌اعتمادی به هنرمند، دست به ممیزی او می‌زنند.

*سینمای عالی‌جناب عباس کیارستمی، به کجای این جامعه می‌تواند ضرر برساند؟ ولی مسئولان هیچ توجه کرده‌اند که سینمای او می‌تواند سود برساند؟ می‌دانند سینمای او و گفت‌وگو درباره آثارش می‌تواند سطح شعور را بالا ببرد؟ اما ببینید امروز آقای کیارستمی کجاست؟ کجا مسئولان به پیشواز چنین شاعر مهمی رفته‌اند؟ آیا تاکنون بزرگداشتی درخور شأن کیارستمی برای او گرفته‌اند؟

* مسئولان محترم هیچ متوجه هستند که هم‌ عصر شما، در مملکتی که شما سیاست‌مدار فرهنگی‌اش هستید، چه کسی در این تاریخ دارد هم‌زمان زندگی می‌کند و اتفاقا تاریخ به نام او ثبت خواهد شد و نه به نام خیلی‌ها. چون از عباس کیارستمی فقط یکی هست، ولی پشت این میزها ‌هزاران آدم می‌آیند، مدتی می‌نشینند و بعد هم می‌روند.

* هیچ به ذهن مسئولان خطور کرده که از عباس کیارستمی تجلیلی شایسته به عمل بیاورند؟ هیچ متوجه هستند که چه بر سر ناصر تقوایی آمده؟ رفتاری که با پیشکسوتان ما در این سال‌ها شده، به این معناست که انگار بستر جامعه دیگر ظرفیتی برای زایش چنین فرزندانی ندارد. حداقل با توجه به وضعیت کنونی چنین فرزندانی نمی‌آیند و چون جامعه چنین فرزندانی نمی‌زاید، فرزندان بعدی، مشابه با همین جامعه درهم‌ریخته و منطبق با همین جامعه دنیا خواهند آمد و فکر می‌کنند که این محدودیت، همیشگی و همه‌جایی است؛ در صورتی‌ که این‌طور نیست.

* وزیر ارشاد و نایب ایشان در سینما باید جسورانه‌ و با شجاعت بیشتر فضایی گسترده را برای رشد و بالندگی سینما تدارک ببینند و در کنار سینماگرانشان باشند اما وضعیتِ سال‌های گذشته کمتر باعث شده اهم فی‌الاهم در رأسِ توجه باشند.

* مردم با هر تفکری که باشند، مردم‌اند. بی‌احترامی پراکندن در فضا مطلوب هیچ‌کس نیست. تک‌تک مردم حتی اقشار سنتی با وجود مخالفت‌هایی که با برخی و دیگر تفکرها دارند، احترام را جایگزین هر کار دیگری کرده‌اند. آنها مردم کاشان نبوده‌اند. همه ما رشد می‌کنیم و روزی راجع به گذشته‌مان فکر خواهیم کرد اما باز هم تأکید می‌کنم که این رفتار از «مردم» کاشان سر نزده. تنها می‌توانم بگویم که هنرمندان مملکتشان را هنوز نمی‌شناسند، اما هنرمندان آنها را می‌شناسند. شناخت ما از هم دو طرفه نیست. به محض شناخت واقعی از هم متوجه می‌شوند که ما برادران و خواهران هستیم. نه اینکه نتوانند، می‌توانند هتک حرمت کنند، یعنی توانش هست! اما نباید این کار را بکنند. اجازه ندارند فحاشی کنند. آنها می‌توانند و این قدرت را هم دارند، ولی اجازه‌اش در طبیعت موجود نیست. نمی‌توانند؛ چه به لحاظ قانون الهی و چه از نظر قانون مدنی. امروزه روز شاهد اوضاع بهتری در ایران هستیم و باید قانونمندتر باشیم.

* ورود آقای روحانی در عرصه سیاسی یعنی ورود منطق به عرصه سیاست. باید احترام به منطق و قانون در رفتار و وجود ما نهادینه شود. متأسفم به هنرمندی که هیچ صیانتی از او نمی‌شود، انبوهی از اضطراب و حقارت تحمیل شده و روحش آسیب دیده و متأسفم برای کسانی که هیچ خاطره‌ای از خودشان، به جا نمی‌گذارند جز ترس و ناامنی.

* باید پاسخگو باشند. چه زمانی که هنوز در مصدر کار فرهنگی نشسته‌اند و هستند و چه زمانی که رفته‌اند، چون بعدها از این اتفاقات به عنوان یک نقطه ضعف یاد می‌شود و منتقدان در برابرشان پر از سؤال خواهند نشست.

*به‌ هر حال فجر یک جشنواره دولتی است. باید با نظرهای دولت، همسو باشد اما همین دولت پروانه ساخت را منطبق با نظرهای خودش صادر می‌کند و پای امضای خودش نمی‌ایستد. باید با شهامت و جسارت هرچه تمام‌تر از هنرمند دفاع شود. مگر نه اینکه ما زیر پوشش نمایندگان جشنواره هستیم؟ مگر نه اینکه ما تحت حمایت وزیر ارشاد و نماینده سازمان سینمایی‌اش هستیم؟ چه کسی از حقوق ما صیانت و حمایت می‌کند؟ محافظت از حقوق ما و منافع فرهنگی ما و اقتصادی ما برعهده دبیر جشنواره، رئیس سازمان سینمایی و وزیر فرهنگ و هنر و امثالهم است و نه کسی دیگر.

*چرا محملی فراهم نمی‌شود تا خودِ ما مستقیم با نمایندگان مجلس‌مان به گفت‌وگو بنشینیم و خودمان را به آنها توضیح دهیم؟ شما واسطه بین ما و آنها هستید تا اعتماد دو طرف را جلب کنید. شما که وزیر معادن و نفت نیستید! ما که ثروتی در این میان جز این نداریم. شما باید به خاطر منافع فرهنگی و اندیشه ما بجنگید. پول ما از اندیشه و از زیبایی‌شناسی و هنر فراهم می‌شود. مسلما همه موضوع و داستانی قابل دفاع است آنهم در وضعیتی که کاملا اوضاع امن و متعادل توصیف می‌شود. اقشار مختلف جامعه، سال‌های سال است که به گفت‌وگو می‌نشینند و رسم گفت‌وگو را یادگرفته‌اند. چطور در چنین وضعیتی، این‌قدر ساده هنرمندی مثل محسن امیریوسفی نادیده گرفته می‌شود؟

* آنها هیچ شناختی درباره هنرمند ندارند. فقط می‌توانند ما را محدود و محروم کنند. هیچ‌وقت مستقیما پای حرف‌های ما ننشستند. هیچ‌وقت فضای دوستانه خصوصی برای ما تدارک ندیدند. هیچ‌وقت نخواستند با چهره واقعی ما روبه‌رو شوند، چون از نرم‌شدن و منعطف‌شدن می‌پرهیزند و هنر و هنرمند آدم‌ها را منعطف می‌کند. اینها همیشه به هنرمندان مشکوک‌اند و نمی‌دانند ما اصلا داریم درباره یک چیز حرف می‌زنیم. فکر می‌کنند هنرمندان شرورند و در پی اختلال و براندازی‌اند اما نمی‌دانند ما داریم درباره همین جامعه و درباره لابیرنت‌ها و دالان‌های یک خانه و یک واحد مسکونی حرف می‌زنیم.

* چه پاسخی در آینده درباره بهرام بیضایی خواهند داد؟ مهاجرت او و محرومیت نسل جوان از حضور و وجود استادی مانند ایشان به گردن تک‌تک ما است.

* پیام من به آقای جنتی این است که با قدرت و یاری بیشتر می‌توانید درباره ما و با خودمان به گفت‌وگو بنشینید! با شهامت هر چه بیشتر باید درباره وضعیت فرهنگ و هنر مملکت حرف زده شود. شما باید برای گفت‌وگو، دیالکتیکی اتخاذ کنید که کارآمد باشد. شما الان حرف نمی‌زنید! شما به‌ شدت با نسل جوان و تازه نیرو و نفس ناآشنا هستید. شما باید بروید و به نمایندگان درباره هنر و هنرمند توضیح دهید و اعتماد آنها را بیشتر از پیش جلب کنید.

*درباره انتخابات هم که پرسیدید مسلما مردم باید در آن شرکت کنند، چون بالاخره افرادی که به پارلمان می‌روند، نمایندگان ما در همین کشور هستند. ما به هر روی باید رأی دهیم. باید همه با هم یکی شویم و حذف‌ کردن خودمان از این انتخابات، کار غلطی است. ما نباید حضور فیزیکی‌مان را حذف کنیم. ما باید باشیم. همه ما قدِ یک رأی باید حضور داشته باشیم.

* به علی مطهری حتما رأی می‌دهم، چون او به نظرم مرد آرمان‌گرایی است و ردصلاحیتش باعث دلخوری جامعه فرهنگی شد. ایشان پای آرمانش ایستاده. دلم می‌خواهد ایشان به عنوان نماینده مردم، یکبار دیگر وارد صحن مجلس شوند. فکر می‌کنم نمایندگان دیگرمان هم همین‌قدر باید آرمان‌گرا باشند و باید پای عقایدشان بایستند و باید به خاطر مردم و آینده این سرزمین تلاش کنند. باید تصویر بهتری از ایران در ذهن داشته باشند و به‌خاطر آن تصویر بهتر، به‌خاطر مردم و ملت‌شان فعالیت کنند و سطح نشاط، شادی و زندگی بشری را در این کشور بالا ببرند.

* هنوز می‌خواهم نقش‌های بهتری را کار کنم و در جریان‌های بهتر اندیشه و هنر قرار بگیرم.

* دنبال انگیزه و بهانه جدیدی می‌گردم که نمی‌دانم باید از کجا پیدایش کنم و اگر پیدایش نکردم چطور در خودم ایجادش کنم.

* دلم می‌خواهد که جهانم وسعت بیشتری داشته باشد و در سینما بیشتر فعالیت کنم و به شهرت جدی‌تر و بیشتری دست پیدا کنم. این شهرت نباید صرفا فقط از یک توفیق اقتصادی یا از صرفا بازیگر بودن به دست بیاید. این باید از اندیشه به دست‌ آید. این باید از طرز تفکر و مطالعه و سواد بیشتر سر بزند.

* اگر این مصاحبه باعث دلخوری نشود و به ما پروانه ساخت بدهند. (با خنده) این که شوخی است. اگر واقعا همت بیشتری شامل حالم شود، حتما فیلم می‌سازم.

* سیمرغ‌ گرفتن اصولا ربطی به بازی خوب یا بد بازیگر ندارد. این بازی بد نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ نگیری و این بازی خوب نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ بگیری. در ١٦سالی که کار کردم شاهد ناداوری‌های بسیاری بوده‌ام که خب چیزی حداقل برای من همراه نداشته جز کشته‌شدن ذوق و زحمتم در زمینه بازیگری، ولی گریزی هم نیست.

* بهتر است که جشنواره برگزار شود. بهتر می‌دانم که این جشنواره هر سال بهتر و بهتر برگزار شود. من با وجود انتقادهایی که از کمیسیون فرهنگی مجلس دارم، با وجود انتقادی که از وزیر یا آقای ایوبی یا دبیر جشنواره دارم باید این را هم اضافه کنم که ما به هر حال متشکریم بابت اینکه این جشنواره سرپاست. بیایید فکر کنیم این جشنواره سینمایی و فرهنگی در کشور ما نبود! بیایید فرض کنیم این ١٠ روز جشنواره تئاتر، این ١٠ روز جشنواره موسیقی و این ١٠ روز جشنواره فیلم نبود. مملکت ما چه اتفاق بزرگی را از دست می‌داد؟ به‌ هر حال ممنون‌دار هستیم که این بستر فرهنگی مهیاست.

* منتظر سیمرغ نیستم و بابت جایزه‌ای هم که سر فیلم «جرم» گرفتم، به‌ شدت متأسفم و فکر می‌کنم بیخود هیجان زده شدم و ‌ای کاش آن یک سیمرغ را نمی‌داشتم.

* فقط دلم می‌خواهد که هنرمند بزرگی باشم. دلم همیشه می‌خواسته بازیگر بزرگی باشم. دلم می‌خواسته تأثیری را که یک بازیگر بزرگ بر جهان می‌گذارد من هم بگذارم. فقط دلم می‌خواهد خوب کتاب بخوانم، خوب فیلم بسازم و بازیگر خوبی باشم. دلم می‌خواهد توفیق بیشتری نصیبم شود، دلم می‌خواهد بیشتر رشد کنم و بیشتر وسعت پیدا کنم.

* این زیاد نیست؟ این عالی نیست؟ این سودای خالصی نیست؟ این دیگر اصلا سودا نیست. این یک خواهش غنی‌ شده است. من دلم می‌خواست مثل داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و ناصر تقوایی بودم. دلم می‌خواست مثل یکی از این بزرگان بودم. دلم می‌خواست مثل خسرو شکیبایی بودم. یا مثل بازیگران بزرگ جهان، مثلا آل‌پاچینو بودم. دلم می‌خواست خیلی شکسپیر و ادبیات را می‌شناختم. دلم می‌خواست بر جهان بازیگری و بر زیبایی‌شناسی عالم تأثیر زیادی می‌گذاشتم. دلم می‌خواست به‌جای کوروساوا، من کارگردان فیلم «آشوب» بودم. یا «هفت سامورایی» را من می‌ساختم. دلم می‌خواست مثل چارلی چاپلین بودم ولی گویی شهامت رنجی را که آنها برده‌اند، نداشته‌ام و خب قاعدتا گنجی را که آنها بردند، هم من نمی‌برم. به همان میزان گنج به نصیب می‌بری که شهامت رنج‌بردن داری. به همان میزان توفیق نصیبت می‌شود که خطر کنی و در دلش بروی. چون تمام توفیق‌ها در پسِ ترس و آن سوی ترس است.

* به خداوند متعال، به زندگی. به محبت، به امام رضا (ع)، به مادرم، به روح پدرم، به عشق اعتماد دارم. به درختانی که هنوز قطع نشده‌اند و ممکن است قطع شوند، اعتماد دارم. به دو، سه پرنده باقی‌مانده در این شهر کثیف که دارند دود گازوئیل و بنزین می‌خورند - و هنوز زنده‌اند - ایمان دارم. به عشق ایمان دارم. به مهربانی ایمان دارم. به اشعار حافظ ایمان دارم و به اشعار مولانا... به دست‌های زحمت‌ کشیده یک کارگر حلال‌خور باشرف اعتماد و اطمینان دارم.

انتهای پیام


ویدیو مرتبط :
بررسی متفاوت مسائل سوریه در گفت وگویی منتشر نشده !!!