مذهبی
2 دقیقه پیش | پیشگویی امام صادق (ع) از فتنه های آخرالزمان و راه های مقابله باآن!به گزارش «شیعه نیوز»، باور و پذیرش این واقعیت ها برای سخت است که قبول کنیم امروز ما در دنیایی زندگی می کنیم که آلودگی های روحی، دامان همه بشریت را فرا گرفته است، حفظ ایمان ... |
2 دقیقه پیش | تصویر کعبه در 140 سال پیشچقدر زیبا ، ساده و بی آلایش با این تصویر چقدر آدمی احساس آرامش میکنه چه برسه به اینکه اونجا حضور داشتی ، ولی امروزه روز . . . . . لعنت خدا بر آل سعود |
قلب از دیدگاه امام علی (ع)
بازدید : 1
منبع : فصلنامه قبسات ، شماره 19 ,
قلب از دیدگاه امام علی (ع)
محمد تقی فعالی
اشاره
مؤلف در ابتدا معنای لغوی قلب مورد بحث قرار می گیرد و نتیجه گرفته می شود که ماهیت قلب از نظر قرآن و امام علی علیه السلام همان نفس و روح آدمی است و قلب در دست خداست. از این رو عضو حیاتی انسان، قلب و امور باطنی است که اگر درون انسان اصلاح گردد، ظاهر پیرو است اما عکس آن صادق نیست آدمی می تواند به قلب خود از طریق قرآن و وحی الهی شکوفایی و حیات ببخشد، و آن را با معارف الهی عجین کند. محل ایمان قلب است و چون ایمان امر تشکیکی است، بنابراین قلب نیز توسعه پذیر خواهد بود و جامعه ای از آرامش عمومی برخوردار است که قلب های آنها از آرامش برخوردار باشد و قلب نیز جز با یاد خدا آرام نمی گیرد.
قلب به معنای دگرگون ساختن و نیز ظاهر و باطن آمده است: "اقلبه نزع قلب ها". قلب گاهی به معنای وجه خالص یک شی می آید، چنان که بر فؤاد و عقل نیز دلالت دارد.1
تاج العروس هم تقریبا معانی سابق را متذکر می شود، افزون بر آن که می گوید: "قلبه اصاب قلب ها"،2 روش زبیدی آن است که معنای لغات را از دیگر منابع لغوی معروف به عاریت می گیرد، و گاه چیزی به آن می افزاید.
مفردات که بیشتر به معانی قرآنی واژه ها نظر دارد با تنوع بیشتری به توضیح معنای این واژه پرداخته است. اولین معنایی که برای این واژه بیان کرده، دگرگون ساختن و چیزی را از یک رو به روی دیگر کردن است؛ مثلاً قلب لباس به معنای آن است که لباس را از یک رو به روی دیگر کنیم. معنای انقلاب، انصراف است. از این جهت به قلب انسان قلب گفته می شود که تقلّب و دگرگونی آن بسیار است. قلب گاهی بر عقل و فهم دلالت دارد. چنان که فرمود: "و طبع علی قلوبهم فهم لایفقهون" توبه/ 87 یا در آیه دیگر فرمود:
"و جعلنا علی قلوبهم اکنّةً ان یفقهوه". اسراء/ 46
دلالت دیگر قلب، روح است. مثل "و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور" حج/ 46 تقلّب، تصرف است و "رجلٌ قُلِّب" به معنای مردمی است که تغییر رأس و دگرگونی نظر زیاد دارد. قلیب هم به معنای چاه می آید و بالاخره "تقلیب الامور" به معنای تدبیر و تأمل در عاقبت آن است.3
بعد از آن که دانستیم ماهیت قلب از نظر قرآن همان نفس و روح آدمی است، در این خصوص به نکته های مفیدی دست می یابیم:
نکته اول: در قرآن به واژه هایی برمی خوریم که مشابهتی با قلب دارند و گویا هم ردیف آن تلقی می شوند. این واژه ها عبارتند از: صدر، روح، نفس و فؤاد که اندکی درباره آن ها توضیح می دهیم:
ـ صدر: در اصل به معنای سینه بوده سپس به آغاز و قسمت مقدم و اعلای هر شی ء اطلاق شده است؛ مثل صدر مجلس به معنای بالای مجلس، صدر کلام به معنای آغاز سخن یا صدر نهار به معنای اول روز. اما گاه در عرف لغت و قرآن صدر بر قلب نیز اطلاق می شود، از آن جهت که قلب مهم ترین بعد وجودی آدمی است.4 بنابراین صدر به معنای نفس انسانی به کار می رود، مثل "رب اشرح لی صدری" طه/ 25
ـ روح: این واژه در اصل به معنای تنفس است در صورتی که رُوح و رَوح از یک ریشه باشند. از آن جا که ارتباط نزدیکی میان تنفس و بقای حیات است روح به معنای جان و نفس آدمی اطلاق شده است.5
بروحک و اجعلها لها فیئة قدرا فقلت له ارفعها الیک وأحیها
البته روح در قرآن گاهی به ملائکه اطلاق می شود، بقره/87 و گاهی به معنای قرآن، شورا/ 52 آمده و در آیه ای دیگر بر عیسی علیه السلام اطلاق شده است، نساء/ 171 اما آیه ای که با صراحت دلالت بر روح آدمی دارد این آیه است: "و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً" اسراء / 85
ـ نفس: به اعتراف اهل لغت نفس به معنای روح آمده است6 مثل: "واعلموا ان اللّه یعلم ما فی انفسکم" بقره/ 235
ـ فؤاد: این واژه از مادّه "فأد" آمده و در اصل به معنای گذاردن نان بر خاکستر یا ریگ داغ است برای این که پخته شود. هم چنین فؤاد بر بریان کردن گوشت گفته می شود. این واژه در قرآن به معنای قلب آمده است.
به هر حال هر یک از این واژه های چهارگانه در قرآن با قلب مترادفند هرچند ممکن است که حیثیت اطلاق هر یک متفاوت باشد؛ مثلاً از آن جهت به نفس قلب گفته می شود که دائما در حال دگرگونی و تقلب است و از آن جهت به قلب نفس گفته می شود که همانند تنفس منشأ حیات است و از آن رو به آن صدر گفته می شود که مهم ترین بعد وجود آدمی است.
نکته دوم: قلب در دست خداست این مضمون را می توان از آیات متعددی به دست آورد از این قبیل که: خدا قلب را هدایت می کند، آل عمران/ 151 خدا ایمان را در قلب مزین می سازد، حجرات/ 7 و خدا برخی قلب ها را پاک می گرداند، مائده/ 41 چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: "ان قلب بنی ادم بین اصبعین من اصابع اللّه. "7
انسان به لحاظ تکثیر باطنی و فرقانی هفت بطن دارد8 که عبارتند از مقام نفس، مرتبه عقل مقام قلب، مرتبه سر، مقام خفی، مقام اخفی و نهایتا مقام تجلی ذاتی. پیداست که بطن سوم مقام قلب است. سالک در این موطن با حضور حق آرامش می گیرد. در این حالت گرچه کثرت حضور دارد اما بذر مشاهدات، وحدت حق را به نگاه عارف درمی آورد. شاید حدیث حارثه ناظر به این مقام باشد. چنان که حدیث احسان را نیز می توان بر این مقام حمل کرد، آن جا که گفت: "واعبد ربک حتی کانک تراه."
و روح الروح لاروح الاوانی انّا القرآن و السبع المثانی
شـاهـده و عنـدکـم لسانی فؤادی عند مشهودی مقیم
تأملی در نهج البلاغه نشان می دهد که تکرار واژه قلب بیشتر در خطبه هاست تا در نامه ها یا حکمت ها، آن هم به طور خاص در خطبه 234 که معروف به خطبه "قاصعه" است. بعد از آن حکمت 366 که راجع به امر به معروف و نهی از منکر است و بعد از آن، خطبه 176 قرار دارد که مربوط به خوارج و حکمیت می باشد و نهایتا نامه 31 که اختصاص به وصیت به امام حسین مجتبی علیه السلام دارد. حال اگر توجه کنیم خواهیم دید که تمام این چهار مورد پیام واحدی دارند و آن فریضه بسیار مهم "امر به معروف و نهی از منکر" است. واقعیت این است که این مسئله برای امام علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخودار بوده است به گونه ای که در خطبه ها و گفته های متعدد بر آن تأکید ورزیده اند. به اعتقاد آن امام علیه السلام حدّ نصاب امر به معروف و نهی از منکر، امر و نهی قلبی است و این ریشه و بنیانِ مراتب بعدی است که در سخنِ عمیق و گهربار ذیل از آن به "جهاد" یاد شده است:
"و عن ابی جحیفه قال: سمعت امیرالمؤمنین یقول: ان اول ما تغلبون علیه من الجهاد بایدیکم ثم بالسنتکم ثم بقلوبکم فمن لم یعرف بقلبه معروفا و لم ینکر منکرا قُلب فجُعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه،"9 امیر مؤمنان علی علیه السلام خطاب به وهب بن عبداللّه که از دوستان ایشان بوده و حضرت او را "وهب الخیر" خطاب می فرمود، آن گاه که به ریاست بیت المال در کوفه گماشت، فرمود: اولین شکست شما شکست در جهاد با دستان است، سپس شکست در جهاد با زبان و در پایان شکست در جهاد با قلب است. قلب اگر معروف و منکر را نشناسد و منکر را منکر و معروف را معروف نداند مقلوب و دگرگون گشته در دنیا سرگردان و در آخرت گرفتار خواهد شد.
"امام علیه السلام در سخنی دیگر مردم را چند دسته فرمود: "برخی آنان که با دست و زبان و قلب، منکر را اعلام می کنند این شخص، انسانی است که واجد تمام خصال خیر است. بعضی دیگر تنها به انکار قلبی و زبانی و نه دستی اکتفا می کنند که اینان دو خصلت خیر را واجد و یکی را فاقدند. دسته سوم کسانی هستند که فقط به قلب انکار می ورزند؛ این ها دو خصلت شریف را از دست داده و تنها به یک امر خیر چنگ زده اند و سرانجام مردمانی یافت می شوند که از هر سه خصلت محرومند."
سپس امام علیه السلام فرمود:
"این ها مردگان میان زنده هایند."10
به این چند نمونه توجه کنید!
ـ مهم ترین مسئله دین، خداست و وصول به او غایت آمال مشتاقان و عارفان است از امام علیه السلام سؤال شد11 که "هل رایت ربک یا امیرالمؤمنین" امام علیه السلام در جواب فرمود: "آیا چیزی را که نمی بینم پرستش نمایم." سپس این جمله ماندگار بر زبان مبارکش جاری شد که: "لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان." چشم به درک او نائل نمی شود، زیرا متعلّق ادراک بصری محسوس است و خدا چون ماده نیست به حس نمی آید. اما انسان راهی دیگر برای مواجه شدن با او دارد و آن راهِ دل و طریقِ ایمان حقیقی است. اگر انسان مراتب ایمان را طی کند تا بر ایمان ناب و خالص دست یابد به گونه ای که بتوان گفت "او فقط مؤمن است" و در او چیزی غیر از ایمان نیست، در این صورت شهود عالم اَلَسْتْ ظهور خواهد کرد و انسان دوباره به سخن آمده می گوید: "قالوا بلی شهدنا" اعراف/ 172 و این جز با قلب ممکن نیست.
امام علیه السلام در موضعی دیگر میان خدا و دنیا مقابله می اندازند و می فرماید: "و کذلک من عظمت الدنیا فی عینه و کبُر موقعها من قلبه آثرها علی اللّه فانقطع الیها و صار عبدا لها"12 این یک قاعده و سنت است که اگر انسان چیزی را دوست نداشت به آن نگاه نمی کند و نیز ازیاد و ذکر آن اکراه دارد.13 اگر یاد او و خود او در دل نشیند، دنیا طبعا از چشم انسان می افتد و برای او کوچک و حقیر می شود. عکس آن نیز ممک
ویدیو مرتبط :
اهمیت نماز از دیدگاه امام علی (ع)