سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
معرفی کتاب/ رمان بیترسی، دنیایی از پرسش های معلق
کتابستان/ نویسنده در داستانش از تعلیق در فضای کلّی داستان به خوبی بهره میبرد. در طول داستان همواره پرسشهایی معلّق وجود دارند که به نحوههای مختلف توسط شخصیتهای مختلف پاسخ داده میشوند و مخاطب را در اینکه کدام پاسخ درست است سرگردان میکند
«بیترسی» رمانی از محمدرضا کاتب است که نشر ثالث در سال 1392 در 1100 نسخه به چاپ رساندهاست. از کاتب رمانهای « شب چراغی در دست»، « فقط به زمین نگاه کن»، « هیس»، « وقت تقصیر»، « آفتاب پرست نازنین»، «رام کننده» و چندین اثر دیگر چاپ شدهاست. هیس در سال 1378 برندة بهترین رمان سال جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی شدهاست. محمدرضا کاتب پیشتر در یادداشتی در «همشهری داستان» رمان «بیترسی» را کاری عمیق شمردهاست که در آن به مسائل اصیل انسانی پرداخته و از سطح مخاطب عام و جهان ظاهری و تن دادن به فشارها و خواستههای مقطعی و زودگذر زمانهاش عبور کردهاست.
کتاب با روایتی از زبان اول شخص آغاز میشود که گویی راوی نویسندهاست که با مخاطب چگونگی شکل گیری داستان را در میان میگذارد. میگوید من کودکی بودم که پیرمردی «بینام» خاطرات طولانی، پیچیده و چندگانة زندگیاش را برای من تعریف کرد. اینکار برای انتخاب یک نام از سوی من برای پیرمرد صورت میگرفت. پیرمرد که من او را به طور موقت «زاد» صدا میکردم، داستان مفصلی داشت که تا سالها تعریف کردن آنها به طول انجامید و تا دورة پیری خودم ادامه یافت.
بعد از این یک پاورقی وجود دارد که در انتهای آن عنوان «ویراستار-فهیمه باقری» وجود دارد. این پاورقی ترفند نویسنده برای توضیح جنبههایی از داستان سمبولیک خودش است و در واقع جزئی از داستان است. در این پاورقی اشاره شده که زندگینامة «زاد» طولانیتر از این بوده و کوتاه شدهاست. قسمتهایی که در آن بحثهای علمی و کلامی، زندگینامة افراد فرعی و مطالب حشو و زاید بوده حذف شدهاست.
بعد از این با زاویة دید دانای کل زندگی «زاد» شرح داده میشود. زاد کودکی بینام بوده که با آذوق و عایشه -که گمان میکرده پدر و مادر واقعی او هستند- در روستایی زیبا زندگی میکردهاست. روزی غریبهای که بعداً میفهمد نامش «ابن» است، او را از آذوق و عایشه گرفته و با خود به شهر میبرد. در شهر در باغی که در آن شاگردان زیادی در سنین کودکی تا پیری وجود دارد شروع به آموزش علوم مختلف به زاد میکنند. زاد تمام وقت مجبور است بیاموزد و در این راه آزار و شکنجههای فراوان میبیند ولی علت این امر برایش ناشناختهاست. بعد از سالها که زاد دیگر دانشمندی سرآمد شدهاست، ابن علت آوردن او به این مکان را «بینام»، گرفتار و دائماً محتاج کردن او ذکر میکند. در این باغ در ظاهر دارو میسازند امّا این داروها خود تبدیل به درد میشوند و دوباره دارو و دوباره درد و این همچنان ادامه دارد.
در واقع همة کارهای ابن به خاطر «بینام» کردن زاد بود، امّا ابن همواره داستانهای مختلفی را به دروغ به عنوان علّت آوردن زاد به باغِ بینامی عنوان میکند. ابن، زاد را با خود به سفری برده و سه هدیه به او میدهد: اول کتابچة اسرار که تمام علوم در آن ضبط بود را نشانش میدهد و در آتش میسوزاند. دوم آزادی را به او میبخشد. و سوم پدر واقعیاش را به او معرفی میکند که خود ابن است و میگوید این مسأله را به خاطر محافظت زاد در برابر ارباب ها تا به حال پنهان کردهاست.
ابن میمیرد. وقتی «جانان» برای سپردن مسئولیت ابن به زاد پیش او میآید، زاد میفهمد که راهی جز گریختن برای او نیست. زاد تا میتواند دور میشود. در این سفر است که «خورشید» را میبیند و به او دل میبندد. «میکائیل» نامزد خورشید موجب افزودن درد و غم زاد میشود امّا او با صبر و عشقش بر میکائیل پیروز میشود. بی نامها خورشید را از هویت اصلی زاد آگاه میکنند. خورشید به همراه میکائیل از دست زاد میگریزد، و وقتی زاد آن دو را پیدا میکند متوجه میشود که هردو را بی نام کردهاند. زاد به خاطر اینکه به خورشید دوای بیماریاش را بدهند خود را تسلیم «حیرت» میکند. حیرت دیوان اشعار زاد را گرفته و در آتش میسوزاند. زاد نیز به همراه خورشید به کوهستان زمان کودکیاش باز میگردد.
داستان بیترسی داستانی سمبولیک و سورئال است که در آن به مفاهیمی چون انسان، زندگی، مرگ و به ویژه علم و آگاهی و معرفت پرداخته شدهاست. نویسنده سعی کردهاست با خلق شخصیتها، مکانها و فعالیتهای خیالی، دریافتهای فلسفی خود از مسائل مربوط به اگزیستانس و وجود آدمی را در قالب داستانی بلند ارائه دهد.
علم و آگاهی در این داستان صورتی در ظاهر آزاردهنده و شکنجهگر پیدا میکند. مدرسهای که در آن افراد مشغول آموختن مداوم و بی وقفهاند بیشتر شبیه زندانی ابدی است که هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. اگر در آموختن کوتاهی کنی، مجازات و شکنجه خواهی شد. اگر بیشتر و بیشتر بیاموزی گرفتار «بینامی» زودتر و نابودی و مرگ خواهی شد. در این مدرسه همه خود را به نادانی میزنند در حالی که همه دانشمند و آگاهند.
نویسنده در داستانش از تعلیق در فضای کلّی داستان به خوبی بهره میبرد. در طول داستان همواره پرسشهایی معلّق وجود دارند که به نحوههای مختلف توسط شخصیتهای مختلف پاسخ داده میشوند و مخاطب را در اینکه کدام پاسخ درست است سرگردان میکند. پرسشهایی مانند اینکه «باغ بینامی» برای چه تأسیس شدهاست، شاگردان و استادان چه هدفی از آموختن دارند، چرا علم آنها همهاش عامل بدبختیشان است، آخر و عاقبت این مدرسه و این راه و روش چیست، زاد در نهایت از رنجهایش نجات مییابد یا نه.
روابط علّی و معلولی در «بیترسی» صورت خاصی مییابند. قطعاً این روابط در دنیای رئال غیر قابل طرح هستند. امّا نکته اینجاست که این روابط در فضایی که خود نویسنده نیز ترسیم میکند، دوگانه و گاه چندگانهاند. مثلاً دانستن موجب آگاهی و تنها راه نجات است، امّا نجات از مردن تنها به رنج بیشتر و مبتلای بیشتر میانجامد، افراد دیگر را مبتلا و رنجور میکند و این چرخه همچنان ادامه دارد... . مخاطب داستان در طول خواندن آن همواره به دنبال روابط مشخص علّی میگردد و سعی میکند خیر و شرّ را از هم تشخیص بدهد، امّا این امر بسیار به سختی قابل انجام است. به جرأت بتوان گفت مثلاً «حیرت» شخصیت کاملاً سیاه و «زاد» شخصیت کاملاً سپید داستان باشد. دربارة «ابن»، «آذوق»، «عایشه»، «خورشید»، «جانان» و... که فضایی کاملاً خاکستری همراه است که مخاطب را گاهی به خشم و نفرت و گاه به سرزنش و ترحّم میکشاند.
داستان بیشتر از آنکه با حوادث و گرهها و گرهگشاییها پیش برود، شامل دیالوگهای بلند به ویژه بین زاد و ابن است. گاه این پر حرفیها که در خیلی موارد تکرار پیشگفتههاست مخاطب را خسته و ملول میکند. البته نویسنده در پاورقی از زبان ویراستار در صفحة 11 یادآور میشود که خیلی این مباحث طولانیتر بودهاند و کوتاه شدهاند. گمانم بر این است که کارکردی سمبولیک از این تکرارها مدّ نظر بودهاست: تکرارها و اطنابها در علوم مختلف در طی قرنها. امّا به هر حال حتی با در نظر گرفتن این فرض، باز هم خوانش داستان به ویژه برای مخاطب عادی ملالت آور است.
رمان دارای دو نام «بیترسی» و «بیترس» است. دربارة این امر که خود تعریضی به بینامی است -که محمل اصلی داستان را شکل میدهد-در پاورقی مذکور آمده که نام دوم انتخاب ویراستار است. مفهوم بیترسی را از زبان زاد اینگونه میفهمیم: «البته اسم این بیترسی صدها چیز دیگر هم هست. بیترسی اسم دیگر همة چیزهای خوبی است که ما داریم و میتوانیم بهش دلگرم باشیم.»(صفحة 178) و از زبان «حیرت»
یادداشت از حمیدرضا عرفانیفر
منبع: کتابستان
ویدیو مرتبط :
پل معلق (رمان دفاع مقدس)