حکایت/ راز نانوشته فاضل!


حکایت/ راز نانوشته فاضل!تبیان/ فاضلی به یکی از دوستان صاحب راز خود نامه می نوشت. شخصی پهلوی او نشسته بود و به گوشه ی چشم نوشته ی او را می خواند. بر وی دشوار آمد، بنوشت: اگر در پهلوی من دزدی ننشسته بودی و
نوشته ی مرا نمی خواندی، همه ی اسرار خود بنوشتمی.
آن شخص گفت والله مولانا، من نامه ی تو را نمی خواندم. گفت: ای نادان پس از کجا دانستی که یاد تو در نامه ی من است .

بهارستان از عبدالرحان جامی


منبع: تبیان


ویدیو مرتبط :
قوانین نانوشته تجارت