فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



«من» ترکیبی از خشونت و نیست‌انگاری/ «بادیگارد» ترکیبی از خشونت و نیست‌انگاری


خبرگزاری فارس، گروه سینما و تئاتر: روز پنجم جشنواره،برج میلاد میزبان فیلم‌های «چهارشنبه»، «من»،«امکان مینا»،«رسوای2» و «بادیگارد» بود.

چهارشنبه

باز هم قصاص

فیلم «چهارشنبه» به کارگردانی سروش محمدزاده سهم روز چهارم جشنواره از بخش هنر و تجربه بود. اگر به دوره‌های پیشین جشنوارۀ فیلم فجر نگاهی گذرا بیندازیم خواهیم دید که پس از تم خیانت، قصاص دومین موضوعی است که بسامد تکرارش در این سال‌ها رو به افزایش بوده است. در جشنوارۀ امسال نیز چهارشنبه پس از «برداشت دوم از قضیۀ اول»، «نیمه‌شب اتفاق افتاد» و «لانتوری»، چهارمین فیلمی است که به مسئلۀ قصاص می‌پردازد. این فیلم داستان خانواده‌ای است که در شب ازدواج دختر کوچکشان، دایی داماد در یک نزاع ناخواسته پدر عروس را به قتل می‌رساند و پس از گذشت دو سال، زمان اجرای حکم قصاص فرا می‌رسد. اکنون با باردارشدن دختر کوچک، اجرای حکم و رابطۀ دو خانواده در گرو تصمیم اولیای دم، یعنی برادران دختر است. فیلم «چهارشنبه» را به نوعی می‌توان 90 دقیقه جنگ اعصاب دانست. اختلاف خواهرها و برادرها بر سر تصمیم‌گیری برای اجرای حکم، بهانه‌ای است که مخاطب 90 دقیقه به تماشای اهانت‌ها و بداخلاقی‌ها و التماس‌ها و زجه‌ها و درگیری‌ها و اتهام‌هایی بپردازد که هیچ سرانجامی ندارند. پایان‌بندی فیلم نیز با پیش روی مخاطب گذاشتن گزینۀ بد الف، گزینۀ بد ب و گزینۀ بد جیم، یکباره با بیرون آمدن دال از جیب کارگردان، گزینۀ همۀ موارد است تا باز هم یکبار دیگر اعصاب مخاطب به محک آزمون فیلمسازان بخش هنر و تجربه گذاشته شود. «چهارشنبه» یک فیلم سیاه و تلخِ بی‌وجه است که هیچ دلیل متنی و فرامتنی مشخصی جز احساس لذت شخصی فیلمساز از نمایش این همه تلخی نمی‌توان برای آن یافت.

من

ترکیبی از خشونت و نیست‌انگاری

«من» اولین ساختۀ سهیل بیرقی، یکی دیگر از فیلم‌اولی‌های جشنوارۀ سی و چهارم است. بیرقی که پیش از این با سابقۀ حضورش در چند فیلم نهیلیستی چون «اسب حیوان نجیبی است»، «یک خانوادۀ محترم»، «بی‌خود و بی‌جهت»، «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» و «استراحت مطلق» به عنوان دستیار کارگردان و همچنین به واسطة همکاری‌هایش با عبدالرضا کاهانی، فیلمساز نیست‌انگار، تجربه‌هایی را در سینما حاصل کرده بود، اکنون با فیلم نامتعارف «من» که نقش مشاور کارگردان آن را نیز کاهانی بر عهده دارد به جشنواره آمده است. «من» داستان یک زن تبهکار با بازی لیلا حاتمی است که از بارزدن مشروبات الکلی به شکل بطری‌های آب معدنی در خاور و تردد در شهر و رانت‌خواری‌هایی در بازار موسیقی، تا قاچاق انسان و کارچاق‌کنی‌های دولتی، هر خلافی که بتوان تصور کرد را به صورت روتین انجام می‌دهد و به سیاق فیلم‌های مافیایی از طُرق مختلفی چون جعبۀ پتیزا و کارتهای ویزیتوری و غیره با آدم‌ها و رابط‌هایش در جاهای مختلف ارتباط می‌گیرد. عدم تناسب نقش طراحی‌‌شده با کنش‌ها و اعمالی که انجام می‌دهد، آنچنان زیاد است که گاهی مخاطب را در مواجهه با یک فیلم رئال دچار تردید می‌کند و او را با پرسش‌هایی بی‌پاسخ تنها می‌گذارد. مخاطب پیوسته از خود می‌پرسد این زن کیست و این‌همه نفوذ را از کجا آورده و رابط‌هایش که پیوسته به او گرا می‌دهند از کجا آمده‌اند و ده‌ها سؤال دیگر؛ سؤالاتی که گاه ذهن بیننده را تا یک اثر فراواقع‌گرا پیش می‌برد. بازی لیلا حاتمی نیز که در نقش قهرمانی شبیه به قهرمانان فیلم‌های نوآر، ترکیبی از زنانگی‌های پیشینش و خشونت بی‌حد جدید اوست، مشکلی را نمی‌تواند رفع کند. «من» اثری متفاوت اما ناموفق از کارگردانی است که سال‌ها همکاری با کاهانی، تأثیرپذیری از نگاه نیست‌انگارانۀ او را در فیلم به ظاهر تبهکارانه‌اش ناگزیر کرده است.

بادیگارد

تبریک به سینمای ایران به خاطر داشتن حاتمی‌کیا

باورنکردنی است، حاتمی‌کیا تمام نمی‌شود. به همة هم‌نسلان او بیندیشید؛ چه بسا نسل‌های پیش از او و حتی پس از او. برخی‌هایشان در بهترین حالت درجا می‌زنند، اما برخی‌های دیگرشان حال و روزی ترحم‌برانگیز دارند. اجازه بدهید از دوره‌های اخیر جشنوارة فجر مثال نزنم که حافظة همه‌مان از تراکم نام‌ها و چهره‌ها انباشته است. اما حاتمی‌‌کیا بعد از 2 سریال و 18 فیلم و 30 سال فیلمسازی تمام نمی‌شود. بادیگارد، آخرین ساختة این کارگردان به‌نام، قصة یک نیروی حفاظتی است که در پایان دورة خدمتش دچار چالش‌هایی کاری و اعتقادی شده است. مضمونی که گویا فقط حاتمی‌کیا توانایی برآمدن از عهدة آن را دارد. بادیگارد قصة هویت یک نسل است؛ و چه بسا یک ملت. ملتی که در آغاز دهة چهارم تاریخ انقلابش درگیر پیچی تاریخی است. بادیگارد یک فحش است. ناسزایی تلخ که تفاوت معنایی‌اش را با «محافظ» هیچگاه هیچ‌کدام از جشنواره‌ها و شیرها و خرس‌ها و نخل‌هایشان نخواهند فهمید. وقتی قهرمان فیلم می‌گوید من محافظم نه بادیگارد، فقط مخاطبانی سخن او را خواهند فهمید که در همین جغرافیا نفس می‌کشند. بادیگار قصة تدوام دغدغه‌های فیلمساز دردمندش و البته در بخش‌هایی تکامل آن‌هاست. بادیگار روایت حیدری است که نه دیگر با سلمان مچ می‌اندازد و نه با حبیب گلاویز می‌شود و نه از حبیبه شرمنده است. در بادیگارد حیدر، دکتر را رها می‌کند تا ولو به قیمت به بازی گرفته شدن و پیاده شدن از اتوموبیلش، محافظ پسر سیدمیرزا شود و در نهایت نیز کنار او می‌نشیند و پسر سیدمیرزا نیز یکی از آن‌ها می‌شود. بادیگار قصة دردهای فیلمسازی است که دیگر دود موتوری‌ها او را آزار نمی‌دهد و درگیر دوگانة موتوری‌ها و خیبری‌هایش نمی‌کند. بادیگارد قصة محافظی است که چه در مأموریت یا خارج از آن، با حکم تعلیق یا ترفیع، همچنان محافظ است؛ محافظ امر مقدسی به نام نظام، خواه در جلوة دولتمردی موسفید یا دانشمندی جوان. شخصیت‌پردازی‌ها، بازی‌ها، چهره‌آرایی، نورپردازی‌ها و همة چیزهای دیگر در این فیلم کلاس آموزشی است. موسیقی کارن همایون‌فر در لحظات بسیاری اثر را به بلوغ رسانده است و جلوه‌های ویژه‌اش برازندة سینمای ایران است. حتی لوکیشن بزرگ تونل، در صحنة پایانی فیلم و حرکت خلاقانة دوربین و بازی‌ها و موقعیت‌‌هایی که از ابتدای این لوکیشن وسیع تا پایان آن دیده می‌شود، خیره‌کننده است. با وجود این ناگفته نباید گذاشت که فیلم در نیمة خود در بخشی کوتاه دچار افت می‌شود، اما در یک سوم پایانی فیلمساز مجدداً فیلم را بلند می‌کند و به اوج می‌رساند. چیزی که چندان در سینمای ایران متداول نیست! در مجموع باید گفت بادیگارد شاهدی است برای فیلمسازی که گویی تازه به چل‌چلی‌اش رسیده است، باش تا صبح دولتش بدمد.  

امکان مینا

ارمغان تاریکی، از نوع خسته‌اش

امکان مینا، ساختة جدید کمال تبریزی فیلمی است در حال و هوای خانه‌تیمی‌ها و مبارزات شهری انقلابیون و منافقین. فیلمی است در رثای عشقی در مسلخ جنایت‌ها و خیانت‌های گروه‌های مجاهدین خلق. فیلمی است که تا نیمة اول آن، با اغماض، یک اثر متوسط رو به جلو بود؛ اما یکباره و از نیمة دوم آن فیلمساز با قساوت، کمر به سلاخی آن بست و به شکلی انتحاری همة داشته‌ها و نداشته‌های نصفه و نیمه‌اش را منهدم کرد. امکان مینا تأسفی است به حال یک فیلم و فیلمساز که می‌توانستند وضعیتی داشته باشند به مراتب بهتر از این.

رسوایی 2

یک واگویة ژورنالیستی

رسوایی 2 یک واگویة ژورنالیستی بی‌ربط و بی‌سر و ته از روزنامه‌نگاری است که سعی کرده است به کودکانه‌ترین شکل ممکن برای خیال‌های خام و بی‌‌اعتبار خود مابه‌ازای تصویری بیابد. رسوایی 2 ماقبل مقواست. شوخی است. ناسزایی است به جان آن‌‌هایی که وقتشان را پای دیدن این فیلم به حدر داده‌اند.

 

محمدرضا وحیدزاده

 

انتهای پیام/ج

http://fna.ir/EB2NQ6


ویدیو مرتبط :
خشونت در آمریکا خیلی جالبه حتما ببینید خشونت آمریکایی