اخبار
2 دقیقه پیش | بازار خودرو/ قیمت جدید انواع رنو مدل 95اقتصادآنلاین/ قیمت جدید انواع رنو مدل 95 در قسمت تصاویر آمده است.منبع: اقتصادآنلاین |
2 دقیقه پیش | سریعترین خودروهای دهه 80 میلادیپدال/ آمار عمکرد شتاب خودروهای مختلف از قدیمالایام، از جایگاه مهمی در دنیای اتومبیل برخوردار بوده و این موضوع، هم از جانب خودروسازان و هم از جانب مجلات مختلف دنبال شده ... |
محسن چاووشی: شکست عشقی نداشته ام!
این خواننده پاپ، در مصاحبه با نشریه «تجربه» پیرامون مسائل بسیاری از جمله سینما و سریال شهرزاد نیز سخن گفته است. بخشهایی از این مصاحبه را در ادامه میخوانید:
روزهای سخت، استودیو گلابی
… تصمیم گرفتیم توی حیاط خانه رضا (احمدوند) یک استودیو خانگی و خیلی خیلی کوچک درست کنیم. سقفش را با چوب و برزنت ساختیم که باران روی سرمان نریزد و یکی هم مسوول این بود که برود آبهایی که روی سقف جمع شده بود را خالی کند و خلاصه داستانهایی داشت برای خودش که یادم بیاید میگویم. باز هم رفتیم دنبال مجوز و باز هم به در بسته خوردیم. پیش احمدوند که میرفتم گاهی اوقات محسن یگانه هم میآمد آنجا کار ضبط میکرد. اما در واقع ورود و خروجمان به استودیوی احمدوند طوری بود که به هم نمیخوردیم و همدیگر را نمیدیدیم. من آن موقع معروف شده بود و «نفرین» بیرون آمده بود. یگانه به احمدوند گفته بود اگر ممکن است به چاوشی بگو که با هم ترانهای بخوانیم. من یک تراک وسط کارش خواندم در حالی که او را ندیده بودم. بعد که منتشر و معروف شد تازه محسن یگانه را دیدم. «نشکن دلمو» را با هم خواندیم و همان کارهایی که در آن آلبوم بیرون آمد و پخش شد دست مردم.
ــ وضع مالی خوبی نداشتم. چند وقت کوتاهی که در استودیوی رضا فوادیان کار کردیم، همسایهها شکایت کردند. حیاط مشترک با همسایهها بود و به خاطر این طور چیزها رفتند شکایت کردند و شهرداری هم آمد و استودیو را خراب کرد. استودیو توی خیابان سرباز در میدان سپاه بود و بعد از اینکه استودیو را خراب کردند وسایل پیش رضا ماند. در واقع قرار بود که من توی این استودیو روی آلبوم بعدی کار کنم. خواهر رضا سرمایهگذار کار بود و حدود ۴ میلیون بابت این استودیو هزینه کرد. البته من قبلتر با آنها شرط کرده بودم که اگر آلبوم باز مجوز نگرفت شما هم مثل آن دوستان نروید و شکایت کنید. در نهایت آنجا هم داستانش اینطور شد و شهرداری زد خرد و خاکشیرش کرد. باز هم خودم ماندم و خودم بدون این که چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به این بنبست خورد.
ــ استودیو آفاق که مدیرش آقای امیرحسین شریفی تهیهکننده سینما و تلویزیون بود. پسر آقای شریفی، شاهرخ استودیوی کوچکی در یکی از اتاقها درست کرده بود کار میکرد. اگر اشتباه نکنم عابد (بسطامی) من را به آنها معرفی کرد و آنها هم من را میشناختند. آن موقع آلبوم «خودکشی ممنوع» هم منتشر شده بود و خیلی همه گیر شده بود. شاهرخ شریفی خیلی تحویلم گرفت و گفت بیا اینجا کار کن و بمان و از وسیلهها استفاده کن. تقریبا همه چیز هم بود. یک روز آنجا بودم که شهاب اکبری از در آمد و با هم آشنا شدیم و به من گفت من کارهایت را دوست دارم و دوست دارم بیهیچ چشمداشت مالی با تو همکاری کنم و برایت کارتنظیم کنم. با هم دوست شدیم. شهاب خیلی پسر خوبی بود و هست. خلاصه آلبوم »متاسفم» را شروع کردیم. استودیو آفاق که میدان کتابی بود به پاتوق و پایگاه ما تبدیل شده بود و اتفاقات جالبی آنجا میافتاد. شبانهروز مشغول تولید و ضبط «متاسفم» بودم و یکی از کارهایی که آنجا به دنیا آمد هم «سنتوری» بود. در واقع «متاسفم» در حال شکلگیری بود که «سنتوری»را کار کردم. اینها گل کارهای آن زمان من بودند و مهرجویی هم همان موقع آمد سراغ من.
سال ۸۵ - ۸۶ بود. به شهاب گفتم من نه مجوز دارم نه پولی که بتوانم سرمایه کارم کنم، اما دوست دارم کیفیت و تنظیمهای کارهایم بهتر باشد. شهاب گفت اصلا چشمداشت مال یبه این موضوع ندارم. همین که بشود با هم همکاری کنیم خیلی هم عالیست. خالصه ۹ ماه شباه روز استودیو بودیم. پولی در نمیآوردم آن زمان اما این قدری داشتم که بتوانم از پس خودم بربیایم. برای بعضیها تک و توک موزیک میساختم و پولی بابتش میگرفتم، البته قیمتها مثل امروز نبود. شب و روز با شهاب توی استودیو آفاق بودیم. طوری که گاهی وقتها هفتهای یک بار میرفتم خانه سری میزدم. مدام در حال کار بودیم و بعضی وقتها شهاب وقت میکرد با نامزدش برود بیرون تفریح و میهمانیهای فامیلی و دوباره شب برمیگشت استودیو. من از شهاب خیلی چیزها یاد گرفتم. چیزهایی که دیگران خیلی سخت به آدم یاد میدهند چون یاد گرفتن کسی مثل من مساوری بود با کم درآمد شدن دیگران. شهاب قبل از این که تنظیم کننده شود استودیو رولند را داشت. همان اول که تنظیمهای شهاب را شنیدیم خوشم آمد. کارهای تر و تمیز و خوبی بودند و این طور در واقع همکاری ما با هم شروع شد. البته بعد به شهاب گفتم که ژانر من با این موسیقی که تو تنظیم میکنی فرق دارد و باید یک طور دیگری تنظیم کنی. خیلی با هم فکر کردیم که چطور کار کنیم یا از چه صداهایی بهره ببریم. رفت و آمد بچههایی مثل حسین و امیر هم به استودیو شروع شد و خلاصه همه با هم فکر میکردیم که چطور باید دنیاهامان را بیشتر از گذشته به هم نزدیک کنیم و این دنیا را در بحث تنظیم برای فواد هم باز کردیم و او هم کم کم با فضای کارها آشنا شد. برای شهاب هم این شعرها و ژانر موسیقی که ما کار میکردیم جذابیت داشت به همین خاطر خیلی زود با آن اخت شد. بعدها از خود شهاب شنیدم از وقتی این کارها را با هم انجام دادهایم سلیقهام عوض شده و دیگر نمیتوانم هر کاری را تنظیم کنم. در این ۹ ماه خیلی اتفاقات زیادی افتاد و جو خیلی جالبی در آن استودیو وجود داشت. هر اتفاقی که فکرش را بکنید در این مدت افتاد. از خنده تا گریه. حرف و مشورت و موسیقی و هر چیزی که فکرش را بکنید.
موقع ضبط آهنگ «من کم تحملم» فقط من و شهاب توی استودیو بودیم. همیشه استودیو شلوغ بود و بچهها آنجا بودند. منتظر میشدیم که بچهها بروند تا استودیو خلوت شود و بتوانیم کار ضبط کنیم. به همین خاطر اصولا ضبطها را آخر شب انجام میدادیم. شهاب خیلی آدم تودار و درونگرایی است و خیلی سخت میشود از درونش باخبر شد. برعکس من، خیلی سخت گریه میکند. من هر وقت دلم بخواهد میزنم زیر گریه و اصلا مهم نیست کجا و یا در چه موقعیتی هستم. میزنم زیر گریه. شهاب راحت میخندید اما خیلی سخت گریه میکرد و همیشه حسش را کنترل میکرد. یادم میآید آن شب حال خوبی نداشتم و این قدر حالم عجیب و غریب بود که نمیتوانم تعریفش کنم. شهاب اتودهای اولیه موزیک را زده و آماده کرده بود تا من بخوانم و بعد تنظیمش کند. همیشه وقتی شهاب صدا میگرفت، چند خط میخواندم تا دستش باز باشد و بهترین وکال را انتخاب کند اما «کم تحلم» را فقط یک بار خواندم و از استودیو آمدم بیرون. دیدم شهاب نشسته پشت و میز و سرش را گذاشته روی میز. گفتم شهاب چطور بود؟ سرش را بلند کرد، دیدم دارد گریه میکند. این اولین بار بود که گریه شهاب را میدیدم.
همه درها روبه رویم بسته شده بود و به هر دری میزدم که بتوانم کاری انجام بدهم و زندگیام را عوض کنم، اما نمیشد. فقط میدانستم که باید کار کنم و بخوانم. البته راهی جز این هم نداشتم و فقط امیدوار بودم که بالاخره یک روز اتفاق خوبی میافتد و روزنهای باز میشود. کاملا حس میکردم و مطمئن بودم که اوضاع هیچ وقت در این شرایط باقی نمیماند. از طرف دیگر هم خوشحال بودم که مردم با کارهایم ارتباط برقرار کردهاند. مسیجها و کامنتهای زیادی به دستم میرسید. روزنامهها دربارهام مینوشتند و یا در اینترنت که تازه راه افتاده بود از من خبر و مطلب و… میگذاشتند و من همه آنها را میدیدم و انرژی میگرفتم. امروز هم همینطورم. خودم را از وقایع اطرافم منفک نمیدانم. چه اخباری که مربوط به من و حوزه موسیقی است، چه اخبار دیگر را. خیلیها فکر می کنند در خلوت بودن یعنی بی خبر از همه جا و همه کس. در صورتی که اصلا اینطور نیست. خلاصه آن زمان هم نظرات مردم را میخواندم و ایمیلی داشتم که خیلیها از آن طریق برایم نامه میفرستادند و من تک تکشان را میخواندم.
ماجرای عشقی خاصی نداشتم
من ماجرای عشقی خاصی نداشتم اما همیشه آماده عاشق شدن بودم. ولی این که خیلیها میگویند فلانی زخمخورده از عشق بوده یا حتما کسی بلای عاطفی سرش آورده که این طور غمگین و پرسوز میخواند اصلا صحت ندارد. معشوقهای وجودنداشت و من اگر میخواندم اتفاقا درباره فقدان این معشوقه بود. معشوقی که خیالی بود یا … اما خب به هر حال گه گاهی هم ارتباطهای زودگذری شکل میگرفت ولی اصلا اینطوری نبودند که بخواهد تاثیر مستقیمی روی من داشته باشند یا من برای کس خاصی اینها را خوانده باشم.
من کلا آدم غمگینی هستم. هر طور که فکرش را میکنم میبینم آدمی مثل من طور دیگری نمیتوانست بخواند. نمیتوانستم با شکل و جنس دیگری عقدههایم را خالی کنم. عقدههایم را در این عاشقانهها خالی میکردم. حتما قبل از من هم خوانندهها و موزیسینهایی بودهاند که بیشتر موزیکهای آرام و غمگین میخواندهاند اما شاید فرق من با آنها «حس» من بود. غم یا بهتر بگویم اندوهی که آن زمان در من وجود داشت را سر این ترانهها خالی میکردم و این جور تخلیه میشدم. اما در کنار اینها موسیقی و ذات موسیقی هم برایم بسیا
ویدیو مرتبط :
شکست عشقی