سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
وقتی رمانخوان و رماننویس در یک سطح هستند
ایسنا/ ششمین نشست «سه سرزمین، یک زبان» چهاردهم اردیبهشت، همزمان با افتتاح نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، با حضور آنا بار از اتریش، اوولا لنتسه از آلمان و پتر اشتام از سوئیس برگزار شد.
این نشستها از سال ۹۰ در مرکز فرهنگی شهر کتاب آغاز شده است و در آنها درباره موقعیت و سبک ادبیات معاصر آلمانیزبان بحث و گفتوگو میشود و نویسندگانِ میهمان بخشهایی از داستانهای خود را میخوانند.
جابهجایی تخیل و واقعیت
نخستین نویسندهای که با همراهی مریم مویدپور مترجم داستانش را به آلمانی و فارسی خواند، پتر اشتام بود. محمود حسینیزاد، مترجم رمان اگنسِ پتر اشتام، درباره او گفت: پتر اشتام در سال ۱۹۶۳ در سوئیس به دنیا آمد. پتر پس از پایان دبیرستان مدت سه سال به عنوان حسابدار، کارآموزی کرد و پس از مدتی تصمیم گرفت وارد دانشگاه زوریخ شود. در دانشگاه زوریخ دورههای کوتاهمدت مختلفی چون ادبیات انگلیسی، کسب و کار و روانشناسی را گذراند. اشتام پس از مدتی به نیویورک رفت و در بازگشت به سوئیس، روان شناسی خواند. او پس از اقامت کوتاه مدت در نیویورک، پاریس، و اسکاندیناوی سرانجام در سال ۱۹۹۰ به عنوان نویسنده و روزنامه نگار مستقل در سوئیس مستقر شد. اشتام پس از موفقیتهایش در عرصه نویسندگی، کارهای روزنامهنگاریاش را محدود میکند. داستان، رمان، نمایشنامههای صحنهای و رادیویی و مقالهنویسی از جمله فعالیتهای اوست. اشتام بارها برای داستانخوانی به اقصی نقاط دنیا دعوت شده است. از جوایز متعدد او میتوان به جایزه بنیاد شیللر، جایزه ادبی شهر وینترتور و جایزه فریدریش هولدرلین اشاره کرد.
این مترجم افزود: در کنار یودیت هرمان، بیشترین ترجمه از نویسندگان آلمانیزبان به فارسی از آثار او صورت گرفته است. «روزی مثل امروز» با ترجمه مریم مویدپور، «یخبندان سیاه» ترجمه مونا حسینی، «آسمان خیس» ترجمه محمود حسینیزاد، مجموعه داستان کوتاه «ماه یخزده» ترجمه مریم مویدپور، «اگنس» ترجمه محمود حسینیزاد و «تمام چیزهایی که جایشان خالی است» ترجمه صنوبر صرافزاده از جمله کتابهایی است که از اشتام به فارسی درآمده است. منتقدان درباره شیوه نوشتاری او میگویند که اشتام جملات کوتاه مینویسد. صفت، قید و توصیفات آنچنانی را چندان رعایت نمیکند و به خصوص اینکه کاملا به عنوان ناظر مینویسد. موضوعی که در آثارش تکرار میشود ناممکن بودن عشق است. انسانها در آثار او به هم نزدیک و از هم دورند. فاصله بین خیال و واقعیت همیشه در آثارش به چشم میخورد. آنچه برای اشتام حائز اهمیت است موضوع نیست بلکه چگونگی بیان آن است.
پتر اشتام پس از پایان داستانخوانیاش درباره ایده داستان «در جنگل» چنین گفت: در پس هر داستانی، داستانی نهفته است. من به عنوان روزنامهنگار کار میکردم و در ۱۹۹۹ در روزنامه مقالهای خواندم درباره دختری دبیرستانی که چهار سال در جنگل زندگی کرده است. این مقاله خیلی جالب بود و سعی کردم با روزنامهنگاری که آن مطلب را نوشته تماس گرفته و با واسطه او با آن دختر تماس بگیرم اما متاسفانه آن دختر پاسخ نداد. همیشه این داستان ذهنم را مشغول میکرد. چند سال بعد خانم هنرمند برزیلی که در جنگل زندگی کرده بود از من خواهش کرد که داستانی در این باره بنویسم. و من آن داستان را نوشتم. داستانی که برای آن خانم نوشتم داستان دیگری بود. از ترکیب این داستان و ماجرای آن دختر، داستان «در جنگل» خلق شد. تمام آن تصورات رمانتیکی که از جنگل در ادبیات آلمان هست مدتها بود که ذهن من را مشغول کرده بود اما نمیدانستم چرا؟ بعد از 10 سال، اولین جمله این داستان به فکرم رسید و شروع به نوشتن کردم. اولین جمله این است: «شکارچی باید صبح خیلی زود بیاید.» جنگلی که دربارهاش صحبت میکنم جنگلی است که در کودکی در اطرافش بزرگ شدم. این جنگل توصیف ناحیهای است که در آن بزرگ شدم و میشناسم. بعد از اینکه کتاب چاپ شد خانمی که این داستان دربارهاش نوشته شده بود با من تماس گرفت. ما همدیگر را ملاقات کردیم و در جنگلی که در آن بزرگ شده بودم، قدم زدیم. آن زن گفت این داستان داستان زندگی من است که یک غریبه آن را توصیف کرده است. اما من چیزی درباره آن زن جوان و جنگلی که در آن زندگی کرده بود نمیدانستم و صرفا تصورات خودم را نوشته بودم. در داستانهای من، تخیلی و واقعیت در هم میآمیزد. از یک تخیل، واقعیت ایجاد میشود و وقتی داستان مینویسم تخیل تبدیل به واقعیت و واقعیت تبدیل به تخیل میشود.
رمانی متعلق به ادبیات آینده
دومین نویسندهای که برای خواندن داستانش به همراه علیاصغر حداد (مترجم) دعوت شد، آنا بار بود. محمود حسینیزاد سرگذشت آنا بار را چنین توضیح داد: در سال ۱۹۷۳ در زاگرب به دنیا آمد. پدرش اتریشی و مادرش اهل کرواسی است. او دوزبانه بزرگ میشود. شروع به تحصیل موسیقی و روابط عمومی میکند. زبانهای اسلاوی و تئاتر میخواند. در سال ۲۰۰۸ دکترا میگیرد. برای مطبوعات و رادیو نویسندگی میکند. در حال حاضر در کلاگنفورت اتریش زندگی میکند. رمان بسیار موفقی با نام «رنگ انار» دارد که در ۲۰۱۵ نوشته شده است. جوایز متعددی گرفته که از جمله میتوان به جایزه اتحادیه نویسندگان ایالت کرنتن اشاره کرد. منتقدان درباره رمان او معتقدند که «رنگ انار» ادبیات امروز نیست بلکه ادبیات آینده است. رمانی است که زبان را به غنا میرساند و رمان کمنظیری در زبان است. نوشتن داستان کودکی در سالهای اخیر اصلا امر نادری نیست. هر نویسندهای خاطرات کودکیاش را مینویسد به خصوص نویسندگان مهاجر؛ اما «رنگ انار» یک سر و گردن از این نوع کتابها بالاتر ایستاده است؛ به خاطر توصیفات کاملا دقیق و شاعرانگی که در تمام کتاب وجود دارد. آنا بار با احساس، عشق و جدیت و با لحنی که خشم متعادلی در آن هست، داستان کودکی را تعریف میکند که به مفهوم اخص و اعم کلمه، بیوطن است. بین دو دنیا سرگردان است اما در محیطی پرمهر بزرگ میشود. آنا بار داستانش را بدون کلمات قصار متداول، بدون جدل ذهنی، بدون جملهپردازیهای آنچنانی و بدون غلو در موضوع تعریف میکند.
پس از خواندن داستان، آنا بار به بررسی سبک در ادبیات معاصر آلمانیزمان پرداخت و با اشاره به مقالهای که در این خصوص در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده بود، درباره ادبیات معاصر آلمانی چنین گفت: اگر تصورمان این باشد که رماننویس کسی است که در آبهای ناشناخته شنا یا ماهیگیری میکند و راههای جدیدی میرود، سرخورده میشویم. ادبیات باید بتواند جهان را شفافتر و قابل درکتر مطرح کند اما نه به زبان امروزی بلکه به زبانی بدیع و نو. نویسنده امروزی آلمانیزبان بیشتر پرگویی میکند و مطالب گفتهشده و شناختهشده را در بستهبندیهای جدید که پر از خلأ است، عرضه میکند. پروازش اوج نمیگیرد و زبانی فراتر از زبان روزمره به کار نمیبرد. رمانخوان امروزی و رماننویس امروزی در یک سطح هستند. از یک لحاظ این همسطح بودن دموکراتیک است ولی به این ترتیب یک چیزی از دست میرود. اثر با این شکل ادبیاتی است پر از اغراق و طمطراق و عاری از شور و شوق. از جهان تفسیر جدیدی به دست نمیدهد. اگر شخصی صادق باشد و قرار باشد فقط دو هفته زندگی کند گمان نکنم این دو هفته را صرف ادبیات سطحی که عرضه میشود، بکند. صداقت چندانی به خرج نمیدهند. با اینکه به نویسندگان توصیه میشود زبان را بهتر یاد بگیرند و تسلطشان به زبان را بیشتر کنند و برخی موضوعات سیاسی و اجتماعی را در آثارشان بگنجانند ولی درباره اینکه نویسنده واقعا چگونه باید بنویسد تا اثری بدیع و خوب خلق کند، کمتر صحبت میشود. ادبیات امروز آلمانیزبان، ادبیات بولوار است. ادبیات سطحینگر که در آن از شور و جذبه آثار کافکا نشانی نیست. از عریانی داستانهای کوتاه بعد از جنگ در آن نیست. بلکه بیشتر اغراقآمیز است. به هر حال از نویسندگان امروز آلمان چیز زیادی برای تعریف به جا نمینماند.
کارگاههای ادبی در حکم پیش انتشار
آخرین نویسندهای که داستانش را برای مخاطبان خواند، اوولا لنتسه از آلمان بود. محمود حسینیزاد که ترجمه داستان او را هم بر عهده داشت درباره لنتسه گفت: او در ۱۹۷۳ در مونشن گلادباخ به دنیا آمد. تحصیلاتش در زمینه موسیقی و فلسفه بود و پایاننامهای درباره هگل در ادبیات و شعر نوشت. شرق را خوب میشناسد چون مدتهای طولانی در این مناطق زندگی کرده است. در هند، دمشق و بمبئی سکونت داشته است. در حال حاضر در برلین زندگی میکند و کارگاههای ادبی را سرپرستی میکند. تقدیرهایی از او شده که از جمله میتوان به بورس اقامتی در ونیز، بورس اقامتی در بمبئی، بورس اقامتی در استانبول، دریافت جایزه یورگن پونتو و دریافت جایزه
ویدیو مرتبط :
رمان بار دیگر با او