«سوسن پرور»: شوهر ایده آل من «جرج کلونی» است


زندگی ایده آل/ شیرین بودن و خلاقیت، دو خصیصه مهم سوسن پرور در بازیگری است که از او یک چهره جذاب و محبوب در این عرصه ساخته. عده‌ای می‌گویند که نقش‌های او شباهت زیادی به هم دارد و اتفاقا خودش هم با این موضوع موافق است ولی چیزی که در همان نقش‌های مشابه نیز وجود دارد، خلاقیت سوسن پرور است که باعث شده کارهایش دیدنی و دوست‌داشتنی باشند. او یک آدم خاص است و به جز بازیگری، علایق و مشغله‌های بخصوصی دارد که شاید کمتر در دیگر بازیگران دیده شود. او بسیار رک صحبت می‌کند ولی این رک‌گویی او نه‌تنها آزاردهنده نیست بلکه بسیار دوست‌داشتنی است.

خاطرات بد از مصاحبه‌های مطبوعاتی

خاطرات خوبی از مصاحبه کردن ندارم، اهل حاشیه نیستم و ترجیح می‌دهم تمرکزم روی کارم و بازیگری باشد. بعضا شما حرف دیگری می‌زنید ولی چیز دیگری چاپ می‌شود. شاید هم من نمی‌توانم منظورم را به خوبی برسانم و باعث سوءبرداشت از طرف خبرنگاران می‌شود. البته برخی از خبرنگاران کمی زیرک هستند. سر همین ماجرای مصاحبه، داستانی برای من پیش آمده بود که نزدیک بود کاری را از دست بدهم. در کل خاطرات خوبی از مصاحبه ندارم و به همین دلیل کمتر تن به مصاحبه می‌دهم.

دیدنی‌های بسیار ایران‌زمین

اولین بار که به ترکیه رفته بودم، روز اول با اشتیاق از هتل خارج شدم و بعد از بازدید از یک مسجد تاریخی و یکی، ‌‌دو ساعت گشت زدن در خیابان‌ها به هتل برگشتم و تا 48 ساعت بعد از هتل خارج نشدم و پشیمان بودم. به نظرم ترکیه نسبت به ایران اصلا چیزی برای دیدن نداشت. همین اصفهان ما از نظر آثار باستانی با کل کشور ترکیه برابری می‌کند. سواحل زیبای جنوب، ساحل زیبای چمخاله در شمال، کویرهای‌مان و. . . همه و همه از دیدنی‌های ایران هستند و این خیلی غم‌انگیز است که ما این طبیعت را داشته باشیم ولی اطلاع‌رسانی ضعیفی در مورد آن انجام دهیم؛ در حالی‌که تورهای کشور ترکیه و دیگر کشورها بسیار فراتر و اغراق‌شده‌تر از آنچه که دارند، تبلیغ می‌کنند.

دلتنگی برای درخت‌های ولیعصر

این روزها حفظ محیط زیست کشورم برایم اهمیت بالایی پیدا کرده است. با خودم عهد کردم تا جایی‌که بتوانم برای حفظ این محیط تلاش کنم. واقعا دلم برای درخت‌های خیابان ولیعصر می‌سوزد، وقتی درخت‌ها را با درخت‌های جنگل‌های شمال مقایسه می‌کنم احساس می‌کنم که غمگین هستند و لبخندی ندارند. مدام به خاطر ترافیک این خیابان فقط دود به خورد این درخت‌ها می‌رود. سعی کردم از خودم شروع کنم و برای حفظ محیط زیست تلاش کنم؛ اینکه مثلا در معابر عمومی آشغال نریزم. متاسفانه برخی افراد رعایت نمی‌کنند اما این حرکات باید قانونمند شود تا عادت کنیم به رعایت کردن؛ مثل بستن کمربند ایمنی و. . . از طرفی به نظرم برای مسائلی مثل نریختن زباله در معابر عمومی، آتش روشن نکردن در طبیعت و. . . باید جریمه اختصاص داده شود.

دوستان صمیمی غیرسینمایی!

تقریبا همه دوستان صمیمی من، غیرسینمایی هستند و دغدغه‌ها و مشکلات اجتماعی باب آشنایی من با بیشترشان بوده است. آنها اکیپی هستند که در یک بنیاد خیریه کار می‌کنند و به واسطه آن بنیاد، ما با هم آشنا شدیم. دغدغه‌های اجتماعی بالایی دارند که من هر روز از آنها می‌آموزم. ارتباطم با دوستان همکارم خیلی خیلی کمتر است.

اصولا خیلی دوست ندارم فضای کاری و همکاری‌ام با فضای رفاقتی و خصوصی به هم نزدیک شود؛ مگر اینکه یکسری استثناها به وجود بیاید که به واسطه اعتماد دو طرف و مشترکات خلقی است. در این میان می‌توانم به دوستی‌ام با خانم فریده فرامرزی اشاره کنم که به جرات می‌توانم بگویم همانند خواهر من است، نه یک دوست.
بازیگران دیگری هم هستند که مثل خانم لادن مستوفی و خانم رابعه اسکویی که دوستی ما به قبل از زمان بازیگری بر می گردد.

یک کار ایده‌آل و رضایت‌بخش

سریال «آقا و خانم سنگی» برای من یک کار ایده‌آل است؛ از کار و از حضور خودم در این سریال راضی هستم. با توجه به سواد خودم و اطلاعاتی که دارم جنس بازی‌ای‌ که برای خودم در این کار انتخاب کرده بودم، درست بود. ولی در مورد فرصت دیده شدن یا نشدن برای همه در یک کار پر پرسوناژ، اعتقاد من بر این است که هرکس به اندازه استعدادی که دارد دیده می‌شود؛ نه به اندازه زمانی‌که بازی می‌کند؛ مثلا ممکن است آدمی 5 سکانس در کاری داشته باشد ولی بیشتر از نقش اصلی کار در یادها بماند. ولی این یک کار پر پرسوناژ بود و این نشان از سختی‌های کار است. هماهنگ کردن این تعداد بازیگر که همه در نقش‌های مکمل حضور دارند و یک‌جنس کردن بازی آنها از مشکلاتی بود که روی دوش کارگردان بود.

انتقال حس بازیگر به تماشاگر

من به عنوان یک بازیگر سعی کردم در سریال«آقا و خانم سنگی» در نقش خودم بهترین حضور را داشته باشم و در سکانس‌های خودم تلاشم این بود که پیشنهاد یا ایده‌ای _چه برای خودم چه برای بازیگرانی که مقابلم بازی می‌کردند_ مطرح کنم و خوشحالم که آقای احمدلو کارگردانی نبود که بخواهد به ما ثابت کند کارگردان کار است. البته طی کار، من بیشتر این حس را داشتم که آقای احمدلو هم یکی از بازیگران کار است چون آنقدر نرم و زیرکانه اجازه عنوان کردن ایده‌های‌مان را به ما می‌داد که همه با تمام خلاقیت‌ سر کار حاضر می‌شدند و او همه ایده‌ها را می‌شنید و آن ایده‌ای را که اجرایی می‌شد، می‌پذیرفت. به خاطر همین صمیمیتی که در این کار وجود داشت، من آن حسی را که سکانس‌ها به مخاطب می‌دهد دوست دارم.

ترس از تکرار و ترس از بیکاری!

متاسفانه خودم هم این را قبول دارم که نقش‌های مشابه زیادی داشته‌ام و متاسفانه فیلمسازها با دیده شدن در یک نقش، سریعا نقش‌های مشابه را به آن بازیگر پیشنهاد می‌دهند و من هم قربانی همین ماجرا شدم. نمی‌خواهم بگویم در این ماجرا من بی‌تقصیر بودم، من هم مقصر هستم چون می‌توانستم کارهای شبیه به هم را قبول نکنم ولی از این می‌ترسیدم که کاری را رد کنم و چند سال بیکار بمانم و در نهایت فراموش شوم. به همین خاطر یکی‌درمیان این نقش‌های تکراری را می‌پذیرفتم. نتیجه این ماجرا هم شد فضاهای تکراری که اصولا در بازی من می‌بینید: نقش دختری که تمایل به ازدواج دارد. در این ماجرا 50درصد من و 50درصد فیلمسازان مقصر هستند. چون مردم مرا در این نقش و این ژانر پذیرفته‌اند؛ به همین خاطر فیلمسازان ما به خودشان اجازه ریسک کردن نمی‌دهند که برای یک نقش متفاوت در یک ژانر متفاوت سراغ من بیایند.

بازیگرانی که متحول شدند

فتحعلی اویسی سال‌ها در نقش منفی بازی کرد ولی یک روز یک کارگردان این ریسک را پذیرفت و او را در نقشی کمدی آورد که باعث افزایش محبوبیت فتحعلی اویسی شد. مرجانه گلچین نیز واقعا شیرین و آگاهانه طنازی می‌کند، طنز را به خوبی می‌شناسد و میمیک صورتش در خدمت طنز است. به نظر من او یکی از بازیگران زن طنزمان است که صاحب یک سبک و یک ژانر شد. واقعا افتخار می‌کنم که در کار « بزنگاه » با ایشان همبازی بودم.

رضا عطاران این ریسک را پذیرفت و بازیگری را که فیلم سینمایی « شب بیست و نهم »را در کارنامه دارد و اکثرا در کارهای ملودرام حضور داشته در یک کار طنز وارد کرد. منتهی این دست کارگردان‌ها خیلی کم هستند که ریسک قبول کنند؛ به همین خاطر شما سوسن پرور را مدام در نقش دختری می‌بینید که در آرزوی ازدواج کردن است.

سوسن، چقدر تو خوبی!

خاطرم هست چند سال پیش تئاتری را کار می‌کردم به نام « بادها برای که می‌وزند »؛ یکی از دوستان صدابردار آمدند و کار را تماشا کردند و بعد از آن با تعجب زیاد گفتند: « سوسن، چقدر تو خوب بودی! من هرگز فکر نمی‌کردم آنقدر جدی بازیگری کنی». این نظر یک فردی بود که خودش کننده کار است و در این عرصه حضور دارد. شاید بهتر است بگویم آن عرصه‌ای که من می‌توانستم دیگر استعدادهایم را بروز بدهم، برای من فراهم نشد.

به خاطر همین از بازی در« خنده بازار » واقعا خوشحال و راضی هستم چون نقش‌های متفاوتی را در آن بازی کردم و تجربه بسیار خوبی برایم بود چون بالاخره بعد از یک مدت بازی کردن در یک نقش ناخودآگاه مایوس و زده می‌شوی و تکرار مداوم هرچیزی بعد از یک مدت باعث لوث شدن آن می‌شود.

تغییر دیدگاه‌های دلسوزانه

با توجه به اینکه تحصیلات من در رشته هنر است و با نگاه دلسوزانه و کاملا حرفه‌ای وارد این کار شدم، باید صادقانه بگویم، در این سال‌ها نگاهم تغییر کرده و دیگر آن دید دلسوزانه را ندارم. کار « آقا و خانم سنگی »کاری بود که من بعد از سال‌ها با شش دانگ وجودم سر کار می‌رفتم. اکثر کارهایی که پیش از این انجام داده‌ام به جرات می‌توانم بگویم که فقط با نیم دانگ وجودم بوده است چون فقط به اندازه نیم دانگ از من می‌خواستند. آن اوایل با اشتیاق و علاقه پیشنهاداتی در مورد کار یا نقش می‌دادم و بعد از آن به من می‌گفتند وای خانم پرور واقعا ایده عالی و خوبی بود ولی دردسر دارد چون مثلا باید نورپردازی یا دکوپاژ را تغییر می‌دادند یا گاها هزینه‌ای برای‌شان دربر‌داشت. البته گاهی هم پیش می‌آمد ایده‌هایی که می‌دادم به خاطر کمبود زمان رد می‌شد و هیچ ربطی به هزینه اضافی نداشت.

سوسن پرور؛ بازیگری که زیاد اهل حاشیه نیست !

به همین خاطر به مرور زمان با خود می‌گویی به من چه ارتباطی دارد؟! یک مثال ساده، وقتی که کار تئاتر می‌کنیم نزدیک به سه هفته فقط دورخوانی داریم و در این جلسات دورخوانی شخصیت را بیشتر و بهتر می‌شناسم و راحت‌تر می‌توانم به آن پر و بال بدهم، حالا شما فرض کنید که این مرحله دورخوانی حذف شود؛ دیگر شخصیت، آن پر و بال را ندارد و شناخت تو یک شناخت جزیی است.

این اتفاق در مورد فیلمنامه کارها رخ می‌دهد؛ مثلا امروز فیلمنامه را به من می‌دهند و 10روز دیگر فیلمبرداری است. در این مدت کم من مگر چقدر فرصت خواندن فیلمنامه را دارم. همت هم بکنم و هر روز فیلمنامه را بخوانم و تمام زوایای شخصیت خود و دیگر شخصیت‌ها را کشف کنم و نکته‌ها را در مورد فیلمنامه گوشزد بکنم، چنانچه به هیچیک آنها عمل نشود دیگر ارزشی برای من ندارد.

بازیگر خوب یا دیالوگ‌گوی خوب؟!

متاسفانه چیزی که امروز می‌بینیم این است که تو اگر خوب دیالوگ بگویی، بازیگر خوبی هستی؛ یعنی چیزی به عنوان تحلیل شخصیت و شناخت آن دیگر وجود خارجی ندارد؛ پس من هم همین روال را پیش می‌گیرم؛ یعنی دیالوگ‌هایم را می‌گویم، پولم را می‌گیرم و خداحافظ. ولی در سریال« آقا و خانم سنگی » این‌گونه نبود.

رفیق من، سنگ‌صبور غم‌هام

وقتی این سختی‌ها را می‌بینم یا اتفاقات تلخی برایم رخ می‌دهد، سنگ صبور من دوست نازنینی به نام مهدیه زهدی است. دوستی که واقعا به جرات می‌توانم بگویم خانواده من است. از زمانی‌که به تهران آمدم، کسی که کمک کرد من در تهران خانه بگیرم، زندگی کردن در تهران را به من آموخت، تا جایی‌که در توانش بود لباس پوشیدن برای کار تصویر را به من یاد داد و. . . او بود و واقعا مثل یک مادر از من حمایت کرد؛ برای همین من گاها به او مامان می‌گویم!

دوستی که گوش شنوای خوبی است. کسی است که بیشتر از هرکس جنس تنهایی‌های مرا می‌شناسد. مهدیه زهدی دوست خیلی خوبی است و خانواده من از بابت حضور مهدیه واقعا قوت‌قلب دارند. در واقع من سه خواهر دارم؛ مهدیه در کنار مریم و پونه. مهدیه زهدی بیشتر از هرکس دیگر به من نزدیک است و از تمام جزییات زندگی من آگاهی دارد.

ازدواج و عدم تساوی زن و مرد

هیچ‌وقت درباره ازدواج کردن گاردی نداشتم و نگفتم که هیچ‌وقت ازدواج نمی‌کنم. زندگی من این‌طوری رقم خورد. ولی در کل یک مقدار به خاطر عدم وجود تساوی بین حقوق زن و مرد، در من ترس وجود دارد و این برای من آزاردهنده است و اصلا نمی‌توانم آن را درک کنم که مثلا من روزی ازدواج کنم و همسرم به من بگوید تو دیگر نمی‌توانی این کار را ادامه بدهی. . . همان‌طور که او یک انسان آزاد است من هم یک انسان آزاد هستم، همان‌طور که من نمی‌توانم به او بگویم تو کار مورد علاقه‌ات را کنار بگذار، او هم نمی‌تواند این خواسته را از من داشته باشد. این عدم تساوی بین زن و مرد مخصوصا در زندگی زناشویی چیزی است که نمی‌توانم آن را درک کنم؛ به همین دلیل نمی‌توانم این را قبول کنم که وارد فضایی شوم که تضمینی وجود ندارد.

همسر ایده‌آل سوسن پرور

همسر ایده‌آل من یک آدم چهارشانه، بلند قامت و خوش‌هیکل است که حتما هم اسب سفید دارد و در خانه او را جرج کلونی صدا می‌کنند. (باخنده)

قسمت‌های مهم زندگی من

سهم مهمی از زندگی من به موزیک اختصاص دارد چون تمام انرژی‌های منفی‌ای که دارم با گوش دادن به موزیک تخلیه می شود. بعد از آن ورزش کردن است؛ منتهی نگاه من ورزشی نیست.

دوچرخه‌سواری را خیلی دوست دارم و در زندگی بدون ورزش من که تنها ورزش مفیدم پیاده‌روی است، سعی می‌کنم دوچرخه‌سواری را داشته باشم. نوشتن، دغدغه من است؛ حتی اگر مطلبی که می‌نویسم قرار نباشد جایی منتشر شود. در گذشته وبلاگ داشتم و به‌روز کردن وبلاگ برایم خیلی انگیزه بود ولی امروزه در حد یک دل‌نوشته یا دست‌نوشته است.

اینترنت و شبکه‌های مجازی این روزها بیشتر وقت مرا به خود اختصاص می‌دهند؛ مثلا ارتباط نزدیک با مردم از طریق اینستاگرام و دریافت نظرات آنها در مورد کارهایم و آگاهی از اخبار مهم روز از طریق سایت‌های خبری. رانندگی را هم خیلی دوست دارم و جزء کارهایی است که به من خیلی آرامش می‌دهد. بارها پیش آمده که بدون هدف سوار ماشین می‌شوم و فقط رانندگی می‌کنم که ناگهان سر از جاده بین شهری در می‌آورم.

سفرهای یک روزه و از قبل تعیین نشده را خیلی دوست دارم که گاهی اوقات در این رانندگی‌ها برایم پیش می‌آید. رفیق‌بازی با جمع صمیمی‌ و معاشرتی که با این عزیزان دارم به من انرژی می‌دهد.

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
عروسی جرج کلونی