سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
نگاهی به رمانهای نامزد جایزه جلال (قسمت اول)
فارس/ کدام سبک زندگی؟
با خواندنِ رمان «پاییز فصل آخر سال است» به یاد سینمایِ اصغر فرهادی افتادم. منطقِ اسکار را در توجه کردن به سینمایِ فرهادی میتوانم بفهمم، امّا منطقِ داورانِ جایزهی ادبی جلال آل احمد را در نامزد کردنِ این رمان، نه!
جایزه جلال آلاحمد امسال نامزدهای خود را در چهار بخش معرفی کرد.
در بخش داستان کوتاه کتابهای «آیا بچههای خزانه رستگار میشوند» اثر مهدی اسدزاده از انتشارات پیدایش، «بزهایی از بلور» اثر علی چنگیزی از نشر چشمه، «پلها» اثر احمد ابوالفتحی از نشر چرخ، «سمفونی سهشنبهها» اثر افسانه احمدی از انتشارات نگاه و «نگهبان تاریکی» اثر مجید قیصری از انتشارات افق به عنوان پنج نامزد نهایی معرفی شدند.
در بخش رمان نیز «پاییز فصل آخر سال است»، نوشته نسیم مرعشی از انتشارات چشمه، «دختر لوتی»، اثر شهریار عباسی، از انتشارات مروارید، «در خواب دویدن»، از مریم حاجیلو، از انتشارات افق، «عاشقی به سبک ونگوگ»، تالیف محمدرضا شرفی خبوشان، از انتشارات شهرستان ادب و «یاشماق»، به قلم نادر ساعیور از انتشارات روزنه در زمره پنج اثر نهایی قرار گرفتند.
در بخش مستندنگاریِ نیز این کتابها انتخاب شدند؛ «آب هرگز نمیمیرد» حمید حسام. نشر صریر، «آمدیم خانه نبودید» نسرین ظهیری. نشر ثالث، «تو در قاهره خواهی مرد» حمیدرضا صدر. نشر چشمه، «سفرنگاره» بهمن نامور مطلق. نشر سخن و «هدایت سوم» سید حمید سجادی منش. نشر سوره.
همچنین پنج کتاب «ادبیات انقلاب اسلامی و دفاعمقدس»، تالیف غلامرضا کافی، از انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، «بومیگرایی در ادبیات منثور»، نوشته مصطفی گرجی و فائزه واعظزاده، منتشر شده به همت انتشارات جهاد دانشگاهی، «روایتشناسی کاربردی»، تالیف علی عباسی، از انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، «کلک خیالانگیز» اثر ابوالفضل حری، از نشر نی و «نقد، تحلیل و تفسیر چند داستان معتبر جهان»، نوشته فتحالله بینیاز، از انتشارات افراز در بخش نقد ادبی معرفی شدند.
در این بخش 4 رمان نامزد مورد نقد و بررسی گرفتهاند:
*پاییز فصل آخر سال است
«پاییز فصل آخر سال است» رمانی از «نسیم مرعشی» است در نشر چشمه. رمان در دو فصل با عنوانهای «تابستان» و «پاییز» نوشته شده که هرکدام سه تکه دارند و هر تکه توسط یک زن روایت میشود: لیلا که همسرش میثاق او را رها کرده و برای ادامهی تحصیل و زندگی به کانادا مهاجرت کرده؛ شبانه که در ارتباطی نامطمئن با ارسلان به سر میبرد و در ازدواجِ با او مردّد است؛ و روجا که در صدد تکمیل مدارک و گرفتن پذیرش دانشگاه و ویزای فرانسه است و به میثاق علاقه دارد. شخصیتهای این رمان همه با هم در ارتباطند؛ یا در دانشگاه و یا محل کار آشنا و دوست شدهاند.
در فصل تابستان شرایط نامتعادلِ این سه زن از زبان خودشان مطرح میشود و در فصل پاییز شکل دیگری به خود میگیرد: لیلا با کار در روزنامه زندگیِ جدیدی را آغاز میکند؛ شبانه در عینِ تردید به ازدواج با ارسلان تن میدهد؛ روجا که در گرفتنِ پذیرشِ دانشگاه در فرانسه ناموفق است، به کانادا و رفتن پیش میثاق فکر میکند.
رمان به سبک جریان سیال ذهن نوشته شده و ویژگی بارزِ فنیاش عوض شدنِ راویهاست. لحن و حتی محتوای کلام خصوصاً در جایی که لیلا راوی است، به آثار سیمون دوبوار شبیه میشود؛ آنجا که او هم زنی «وانهاده» را راوی داستانش قرار میدهد. «مرعشی» در انتقالِ دیتا به خواننده خساست به خرج میدهد و محتاط است. مخاطب را همواره در مقامِ کشفِ روابط و رویدادها تشنه میگذارد و لذتِ آن را تا پایان حفظ میکند. از این نظر خواندنِ رمان جذابیتِ خود را برای مخاطب دارد.
علیرغم توانمندی نویسنده در روایتِ تو در تو و مهارتش در جریانِ سیّال ذهن، شخصیتهای رمان خوب از کار در نیامدهاند. لیلا تیپ زنی وانهاده که همسرش را دوست داشته و در تنهاییهای پس از او باز هم عاشقش است. شبانه تیپ دختری که نمیداند نامزدش را دوست دارد یا نه! و روجا تیپ دختری بلند پرواز. روجایِ تکهی اول که از نگاهِ لیلا با او آشنا میشویم، یعنی تیپِ یک دوستِ بزلهگو که سعی دارد دوستِ شکست خوردهاش را فراموشی بدهد، روجای تکهی سوم که مخاطب را به دنیای ذهنیِ خود راه میدهد نیست. روجای تکهی اول تا آخرِ رمان دیگر تکرار نمیشود. البته این تفاوت بخاطر تفاوت در زاویه دید نیست، بلکه گسستگیِ شخصیت در عالم داستانی ضعفِ نویسنده، در پرداختِ شخصیتی که از دو زاویهی دید روایت میشود را میرساند.
هر سه زن از درک و شعور و فهم و احساسِ میثاق دم میزنند! امّا ما درک و فهم و شعور و احساسی در کاراکترِ میثاق نمیبینیم. مردی که همسرش را به راحتی رها کرده و او را با تمامِ رنجهایش تنها گذاشته است. نویسنده در مورد لیلا و میثاق حق را به میثاق میدهد و مخاطب را در قضاوتِ خود آزاد نمیگذارد.
رمان پیرنگ سادهای دارد و خرده پیرنگهایش نه تنها کامل کننده نیستند بلکه گاهی آزار دهنده هم میشوند. مثلاً شرح ماجرای سفارت خانه و ویزا گرفتن روجا که حدود بیست صفحه طول و تفصیل دارد، به قدری اضافی است که کاملاً ضرباهنگ داستان را کند میکند و این کند شدن هیچ کارکردی ندارد. تکهی سومِ فصل تابستان را میتوان کامل از رمان حذف کرد و آن مقدار اطلاعاتی که لازم است را در تکههای دیگر آورد.
درست است که راویها زن هستند و به هرحال چنین رمانی رنگ و بوی زنانه به خود خواهد گرفت، امّا رنگ و بوی زنانهی این رمان چنان فاقد عمق است که ما از زن بودن فقط وانهاده شدن، ماتیک و مداد ابرو و از این جور چیزها را میبینیم به اضافهی کلی «چی بپوشم؟» ها. خصوصاً اینجا که نویسنده جریانِ سیّال ذهن را استفاده میکند و راوی اول شخص است و مسألهی داستان درونی و احساسی است، اینقدر پرداختن به اتفاقاتِ روزمرهی زنانه تقریباً بیوجه است. نویسنده در ورودِ به ذهنِ کاراکترهایش ناتوان بوده، چرا که آنها را پرورش نداده و در همان سطح تیپیکال نگه داشته است.
اشرافیگری و لوکسگرایی و رفتارهای غربزدهی شخصیتهای داستان، در کنارِ تأکیدی که نویسنده به مهاجرت میکند، رمان را به سمت رمانی ضد ایرانی بودن سوق میدهد. هیچ کس هیچ گونه دلبستگیِ ملّی ندارد. هیچ احساسی به آب و خاک و مردمِ خودشان ندارند. میثاق به کانادا رفته و روجا میخواهد به فرانسه برود، سمیرا هم که ساکنِ فرانسه هست. حتی لیلا که همراهِ همسرش میثاق نرفته، به خاطرِ نوعی لجاجت و سنجشِ میزانِ عشق میثاق بوده است. البته همین نرفتنِ لیلا هم چفت و بستِ منطقیِ محکمی ندارد. لیلایی که تا به این پایه عاشقِ میثاق است، هرطور بود و به هرجا که بود همراهِ همسرش میرفت: این را منطقِ عشق میگوید، در حالی که منطقِ نویسنده نمیپذیرد. لیلا رفتارِ زنانِ «وانهاده» را دارد، در حالی که میثاق او را از خود نرانده، و لیلا بدونِ دلیلِ معقولی او را همراهی نکرده است. لیلایی که اهل ریسک است و برای رسیدن به خواستههایش کوتاهی نمیکند، چرا که به روزنامه نگاری مشغول میشود درحالی که مکانیک خوانده است. پیانو مینوازد در حالی که از آن پولی در نمیآید. چنین زنی به راحتی می تواند همین حالا تصمیم بگیرد و به میثاق ملحق شود. نویسنده از میثاق یک بت برای سه زن و مخاطبانش میسازد، از طرف دیگر میخواهد کاراکترِ زنِ آسیب دیدهاش را داشته باشد، امّا چون قرار است روجا در آخر با عشق به میثاق ملحق شود، نمیتواند میثاق را بد نشان دهد. میثاقِ خوب کار درستی هم کرده برای پرواز به سمت آرزوهایش. آرزوهایی که به القای رمان همگی فقط و فقط در خارج از این کشور به آنها امکانِ رسیدن وجود دارد!
سبکِ زندگیِ آدمهای «پاییز...» کاملاً روشنفکرانه، سکولار و پر از مظاهرِ غربی است. مهمانیهای آزاد، دست دادنِ زن و مرد (آنهم وقتی که برای بار اول است هم را میبینند)، بد حجابی و آرایشهای آنچنانی و مواردی ازین دست، در کنار عدمِ حضورِ کاملِ چیزی به نام خدا! از روی تمهیداتِ لیلا برای بیرون آمدن از شرایطِ بحرانیاش میشود سبک زندگیشان را متوجه شد. (تمهیداتِ لیلا: کار و شغل جدید، خرید لباس و کفش، حضور در مهمانی، پرسه در خیابانها، رقص و...) میگویم سبک زندگیشان چرا که این هم یکی از ایرادهای این رمان است که همه مثل هم زندگی میکنند. این عیب آنجا بدجور توی ذوق میزند که بدانیم لیلا اهوازی است و روجا رشتی و شبانه تهرانی و... امّا همه در رمان کاملاً تهرانی هستند. اصلاً تهران در رمانِ «پاییز...» نقش مهمی دارد و نویسنده خیابانها و حتی فروشگاهها را در داستان نمایش میدهد و نام میبرد.
خانواده در رمان به هیچ وجه استحکام ندارد. هیچ کس به خانوادهاش تکیه ندارد. فقط از دیدنِ هم خوشحال هستند، در حدّ یک دوست. شخصیتهای رمان به دوستی بیشتر از خانواده اعتقاد دارند. به همین خاطر است که مادر روجا به خاطر پیری و تنهایی و ماهان برادرِ شبانه به خاطر عقب ماندگیِ ذهنی، مزاحمانِ پیشرفتِ روجا و شبانه هستند. هرچند دوستشان دارند ولی در قبال آنها وظیفه ندارند. مادرِ ماهان از ماهان متنفر است و آرزو میکند که کاش سقطش میکرد.
هر سه زنِ رمان از بی هویتی و تنهایی رنج میبرند. ایران جای خوبی برای زندگی نیست. روزنامهای که لیلا در آن کار میکند توقیف میشود. ادامه تحصیلِ روجا و میثاق اینجا هیچ ثمری ندارد. خانواده نباید مزاحمِ پیشرفتها شود. این پیشرفتها حتی از پدر و مادر و تعهد زناشویی و... مهمترند. با خواندنِ رمان «پاییز فصل آخر سال است» به یاد سینمایِ اصغر فرهادی افتادم. منطقِ اسکار را در توجه کردن به سینمایِ فرهادی میتوانم بفهمم، امّا منطقِ داورانِ جایزهی ادبی جلال آل احمد را در نامزد کردنِ این رمان، نه!
*کتاب دختر لوتی؛ مستند روایی یا رمان؟
کتاب دختر لوتی رمانی رئالیستی ست که به قلم شهریار عباسی نوشتهشده و بهوسیلهی نشر ققنوس در سال 93 راهی بازار شده است. این رمان موفق شد در هشتمین دوره جایزه جلال، جزو پنج کاندیدای نهایی دریافت جایزه بخش رمان قرارگرفته و بدینوسیله محل توجه صاحبنظران قرار گیرد. در این یادداشت میکوشیم نقاط ضعف و قوت این کتاب را مورد واکاوی قرار داده و دقت این انتخاب را به قضاوت بنشینیم.
داستان این کتاب باخبر رسیدن حکم انتقالی یک دبیر فیزیک به شهر پلدختر شروعشده و با اتفاقاتی که با ورود دبیر به شهر رقم میخورد ادامه مییابد. عباسی که داستانش را حدوداً در سالهای 65/66 روایت میکند میکوشد با آمیختن حال و هوای جنگ در شهرهای نزدیک مرز و عشقی که در دل دبیر فیزیک جوانهزده، موقعیتی دراماتیک خلق کرده و مخاطب را تا پایان با خود همراه کند. او همچنین سعی دارد که شخصیت دبیر را که جوانی تهرانی ست درگیر دغدغههای مردم جنگزده کرده و خواننده را با داستانش به دل سالهای آخر جنگ ببرد.
داستان بهصورت خطی و از زبان من راوی نقلشده و بابیانی خاطره گونه تا پایان پیش میرود؛ و شاید همین زبان روایت مهمترین ایراد این رمان باشد. رمانی که اگر اسم رمان رویش نبود و ناشر و نویسنده مدعی نبودند این کتاب رمان است هیچ فرقی با کتابهای مستند روایی نداشت.
«دختر لوتی» علیرغم داشتن داستانی با درونمایهی دفاع مقدس و پرداختی ملموس و قابلدرک از روزهای جنگ از بعضی ضعفهای محتوایی رنج میبرد. نویسنده در این کتاب ادعاهای فراوانی کرده و توسط آن ادعاها جو خاصی را بر ذهن خواننده حاکم میکند که تا پایان داستان اکثرشان نقض نشده و اثرش را در ذهن مخاطب باقی میگذارد.
این ادعاها که ردپای بزرگنمایی و سیاه نمایی دربسیاری از آنها دیده میشود گاه تا مرز دروغ بودن نیز پیش میرود.«گفت: قدیمیها اعتقاددارند این پل را دختر و پسری که دو طرف کوه زندگی میکردهاند ساختهاند تا به هم برسند..... گفت: البته حالا که انقلاب شده این قصهها خریدار ندارد...ص 6» «رئیس آموزشوپرورش بعد از من و من کردن خواست لااقل وقتی به دبیرستان دختران میروم پیراهنم را روی شلوارم بیندازم .... نمیفهمیدم آنهمه اصرار برای چی بود، اما قبول نکردم.... ص 14» و قس علیهذا. او در پرداخت این سختگیریهای بهظاهر انقلابی و مذهبی بهقدری اغراق میکند که شخصیت دختر داستان تنها هدفش را رفتن از آن شهر اعلام میکند: «گفت: راستش فرق نمیکند. فقط دلم میخواهد بروم دانشگاه و از این شهر دورباشم...ص 16». نویسنده بابیانی اغراقآمیز از جو به وجود آمده در پلدختر علیه موسیقی، یک حکم کلی داده و ادعا میکند انقلاب هر نوع موسیقی را در آن شهر از بین برده است.» گفت: قبل از انقلاب بله؛ اما حالا دیگر نه. گفتم: چرا؟ ساززدن که بد نیست. گفت: اینجا شهر کوچکی است آقای دبیر. وقتی چیزی تغییر میکند، خیلی تغییر میکند». این دروغ بزرگ در حالی داستانی میشود که هر خواننده عاقلی میداند بسیاری از انواع موسیقیهای حلال و پیشرو در همان سالهای اوایل انقلاب جوانهزده و پسازآن راهش را به سمت جلو ادامه داد.
رمان «دختر لوتی» همانطور که گذشت در بهترین حالت یک متن مستند روایی ست که خاطرات یک معلم مهاجر و نحوه مواجه ش با جنگ را بیان میکند. در این کتاب که شخصیتهایش بسیار ضعیف و سطحی پرداختشدهاند، هیچ موقعیت دراماتیکی خلق نشده ودرحالیکه مشکلی جدی پیش پای شخصت خلق نمیشود تلاشی جدی نیز برای برونرفت از مشکل صورت نمیگیرد. گره داستان بسیار سطحی بوده و هیچ کششی به همراه ندارد.
این اثر که پیرنگی منطقی و جذاب ندارد، از خرده ماجراهای کافی و جذاب نیز تهی ست و همین امر موجب میشود گاهی تبدیل به گزارش و اعلامیه شده و حوصله مخاطب را سر ببرد. تعداد اندک خرده ماجراهای عباسی نیز هیچ کمکی بهپیش برد خط اصلی داستان نکرده و صرفاً کارکردی گزارشی دارد. بعضی از آنها مثل بردن «سازا» به تهران و دیر کردن سرنا وقتی برای خرید نان رفته، در کمال ناباوری و کاملاً بدون منطق نصفه نقلشده و در میانه رها میشود.
پرگوییهای ملالآور راوی و زیادهروی در بیان قضاوتها و عقاید شخصی گاهی تا جایی پیش میرود که کار تا سطح کتاب اجتماعی و علوم دبستان تنزل پیدا میکند.«میخواستم از حس لامسهام کمک بگیرم. بااینکه چشم عضو مهمی است و میگوییم تا چیزی را با چشم خودمان نبینیم باور نمیکنیم، ولی به نظرم لمس کردن از دیدن هم مهمتر است و انسان به حس لامسهاش بیشتر اعتماد دارد. ما وقتی وجود چیزی را بهطور کامل باور میکنیم که آن را لمس کنیم........ ص 93».
این ضعفهای فرمی که اگر بنا به موشکافی باشد در این کتاب بسیار یافت میشود در کنار بعضی ایرادات محتوایی؛ سطح رمان عباسی را تا زیر متوسط کاهش میدهد. مخلص کلام اینکه رمان «دختر لوتی» اگرچه در برآیند، تلاشی جهت ارائه چهرهای مثبت از دفاع مقدس ارزیابی میشود اما راه یافتنش به دور پایانی بهترین رمانهای سال 93 کمال بیانصافی و بیدقتی ست.
ویدیو مرتبط :
گل های نامزد انتخاب جایزه پوشکاش